2/13/2014

سوانح، برف، یخبندون و پارو

گرفتن یک خبر بد باعث شد که نصفه شبی بشینم این پست را بنویسم.

زمستون ها اینجا معمولا اولین صدایی که صبح کله سحر می شنوی صدای خرچ و خرچ کسی هست که اون پایین داره جاده را تمیز می کنه. ما توی رختخواب گرم و نرم می خوابیم چون ماهی ۱۰۰ یورو می دیم برای سرایدار که اینکارو بکنه. اگر سرایدار نداشته باشیم خودمون موظف هستیم. اکثر مجتمع های بدون سرایدار برنامه سالانه دارن برای سرویس برف و یخبندون. هر واحدی مشخصه که کی نوبتشه و باید هر جوری که هست کارش را انجام بده و یا اگر نمی تونه نوبتش را با کسی عوض کنه.

فقط این نیست که برف سنگین اومده باشه و پارو کنی. کافیه که کمی بارون اومده باشه و بعدش دمای هوا افتاده باشه و یک لایه نازک یخ زده باشه که این البته از اون برف سنگین خطرناکتر هم هست... باید هم پارو کنی و هم شن تیره یا نمک بپاشی که از یخ زدن های بعدی جلوگیری کنی. دقیقش را نمی دونم ولی فکر می کنم باید ساعت  صبح۷ جلوی خونه تمیز باشه تا ۱۰ شب. اگر در این فاصله زمانی کسی زمین بخوره به خاطر اینکه شما درست مسیر را تمیز نکردی باید خسارت بدی. یادمه که هر بار برف می اومد بچه های شرکت تعریف می کردن که ۵ صبح پا شدن مسیر را تمیز کردن که بعدش بیان سر کار. یعنی این قضیه را هم واقعا همه خیلی جدی می گیرن.

اینها البته برای مسیرهای جلو خانه ها بود... مسیرهای عمومی مثل پیاده روها، خیابونها و اتوبانها را هم که اداره راههای آلمان مسئولش هست که تمیز کنه. در حالت عادی اینجا در هر هوایی که بیرون بری این امنیت رو داری که بدونی توی مسیر خونه تا هر جایی سرسره بازی خبری نیست.

البته اینجا هم گاهی برف خیلی سنگین یا خیلی طولانی میاد که اعلام می کنن که ملت بهتره خونه بمونن. یا توی اتوبانها برف به شدتی میاد که ماشین های پاروکن نمی رسن پارو کنن و تصادفاتی هم می شه. اما در کل قضیه مدیریت شده است.

توی ایران تا جایی که من یادم میاد یک بدبختی ای بود هر وقت برف می اومد که جاهایی که آفتاب بهش نمی تابید یخ می بست و گاهی روزها طول می کشید تا آب بشه. اگر بدشانسی می آوردی مسیر خونه تا مدرسه یا سرکار باید صد بار از جاهایی رد می شدی که لیز و سر بودن و هر بار دعا ثنا می کردی که سالم برسی به مقصد.

خاطره این روزها را پاک از یادم رفته بود از بسکه اینجا نداشته بودم این سالها که پام بره روی یک جای یخ بسته و لیز بخوره.

نصفه شبی خبر گرفتم که خواهر کوچک یکی از دوستای خوبم توی تهران پاش لیز خورده سرش خورده به لبه جدول و به همین سادگی فوت کرده... فغانم در آمده... ۱۰ سال پیش شاید می گفتم بد آورده... الان می گم شهرداری مقصره که خیابون را تمیز نکرده. دولت مقصره که فکری برای یخبندون نمی کنه. مردم مقصرند که هفته ها یک تکه یخ را می بینن روی زمین و نابودش نمی کنن. الان فکر می کنم سهل انگاری دولت و ملت برای هر چیز کوچیکی باعث می شه چه فاجعه ها که به بار نیاد.

2:52 AM نوشا   -   4 نظر

 

2/01/2014

سرگرمی زیر سه سال

ایران که بودم یکی از مشکلات فامیلهای با بچه کوچک این بود که بچه ها خیلی کارتون می بینند. بچه سه ساله مثلا صبح تا شب پای تلویزیون بود و بابا مامانه دیگه همه سی دی ها را جمع کرده بودن که یعنی دستگاه خراب شده. الان با بچه دو سال و نیمه آدم می بینه که خوب خیلی شیرینه اینکه بچه را بشونی پای تلویزیون و خودت بری برسی به کار و زندگیت. اما هیهات که محققان غربی به جدیت هشدار داده اند که کارتون زیاد بچه را خر می کنه. اما آدم می مونه که با بچه مثلا دو سال و نیمه یا سه ساله چکار کنه.

مشکل بچه های این سنی این هست که در هیچ کاری مهارت درست و حسابی ندارن. به بدن خودشون دیگه مسلط هستن که بتونن مثلا خوب راه برن یا از پله ای جایی جفت پا بپرن اما مثلا در اون حد نیست که بتونن برقصن.

می تونن چیزهایی دستشون بگیرن مثل قاشق و چنگال و کارهایی را به صورت مستقل انجام بدن مثلا غذا خوردن یا لباس در آوردن و پوشیدن اما از طرف دیگه اونقدر مسلط نیستن به دست و انگشتهاشون که بتونن نقاشی بکشن یا کار دستی درست کنن.

اینه که آدم می مونه که چکار کنه.

تابستون خوب راحته. می ری بیرون بچه بازی می کنه تاب و سرسره و شن بازی و خونه هم که می یایی یک کمی کتاب می خونی یا پازل درست می کنی یا لگو بازی می کنی و دیگه شب می شه. زمستون اما حرف و حدیث دیگه ای داره. هر چند که زمستون هم آدم با بچه هر روز باید بیرون بره اما خوب بازی و اینها خبری نیست خیلی چون همه جا خیس و گل آلود و ناخوشاینده.

گفتم اینجا چند تا  چیزهایی را بنویسم که ما خیلی استفاده می کنیم این روزها برای سرگرم کردن دخترجان...

کاردستی
قیچی های کاردستی برای بچه های این سن چیز خوبی هست. کاغذ را بدی دستشون و قیچی را که بی هدف قیچی کنن. یا کاغذهای رنگی بهشون بدی که قیچی کنن و با چسب مایع بچسبونن روی یک کاغذ بزرگ سفید. برای بچه زیر ۴ سال هم کلا معنی نداره که موضوع تعریف کنید. مثلا بگی بیا یک چمنزار پر از گل لاله درست کنیم. همین که بچه کاغذها را کوچیک می کنه و با قیچی و چسب کار می کنه خودش خیلی خوبه. تا جون دارید هم باید بچه را تشویق کنید. طبیعیه که خودتون هم باید کنار دست بچه بشینید و حواستون شش دانگ باشه که چسب را نخوره یا با قیچی لباسشو یا انگشتشو نبره.

تزیین بیسکوییت
با خاکه قند و آب یک ملاط چسبناک درست می کنید و می مالید روی بیسکوییت های معمولی یا مادر. بعد تا این مایه خشک نشده بچه می تونه روش با اسمارتیز یا پولک های خوراکی یا تزیینات خوراکی تزيین کنه. کاری که توی آلمان به صورت سنتی قبل از کریسمس می کنن ساختن خانه جادوگر داستان هانسل و گرتل هست. نمونه هاش را اینجا می تونید ببینید.

کیف پول
یادتونه بچه بودیم سکه پول را می گذاشتیم زیر کاغذ با مداد روشو می کشیدیم. اینطوری هم یک عالمه پول کشید بعدش این پول ها را قیچی کرد و کرد توی یک پلاستیک به عنوان کیف پول داد به بچه که خوشش بشه.

کادو بازی
یکی از کارهایی که دخترک ما خیلی می کنه اینه که هر چیزی که دستش میاد مثلا کتاب یا مداد یا لگو را شروع می کنه به کادو کردن. حالا کاغذ کادو که نمی کنه... مثلا می پیچه توی یک پارچه و میاد می گه مامان برات کادو درست کردم. یا مدادهاش را می پیچه توی کاغذ می گه برات کادو درست کردم. بعد می تونه آدم بهش نشون بده که کادو را مثل آب نبات درست کنه یا کتابی کادو کنه یا لوله کنه... همه اینها خیلی وقت بچه را پر می کنه و به بچه مهارتهای جدیدی می ده.

خمیر بازی
خمیر بازی هم توی این سن یک جوری هست که باید خود آدم بشینه کنار دست بچه چون یا همه خمیر پخش زمین می شه به صورت تکه تکه مولکولی یا می ره توی دهن.
چیزهایی که می شه درست کرد چیزهایی هستن که بچه توی زندگی روزانه بیشتر باهاش سروکار داره مثلا پستونک، یا بستنی، قاشق و چنگال... یا از همه بهتر یک کاسه انگور دون شده... شما کاسه را درست کنید و بچه دونه های انگور را قل قلی کنه.

9:59 PM نوشا   -   2 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015