7/25/2011

دست

از صبح که بیدار می شه کارش اینه:‌ دستش را مشت می کنه میاره کنار دهنش. یک کمی سرش را اینوری می کنه یک کمی لب و دهنش را کش میده. دستش می ره توی چشمش، توی لپش، بالای دماغش... خلاصه وقتی که دستش به دهنش می رسه آدم می گه بالاخره موفق شد. با زبونش دستش را مزه مزه می کنه و بعد آنچنان قیافه ای می گیره که انگاری لیموترش چلوندی توی دهنش.

11:42 PM نوشا   -   0 نظر

 

7/20/2011

مهد

یکی دو هفته بعد از زایمان نامه آمده بود از شهرداری شهرمان که تبریک می گیم برای تولد دخترتان و در فلان روز یک نفر از شهرداری میاد که حضورا بهتون تبریک بگه و براتون کادو اینا بیاره.

خانمه آمد. یک خانم خیلی مهربونی بود. پرسید که آیا در مورد تیم خوش آمد گویی شهرمان چیزی از آشناها شنیده ام. گفتم که نشنیده ام. گفت که ۴سال هست که این تیم تشکیل شده توی شهرداری شهر ما و اینها به تمام خانواده هایی که بچه جدید پیدا می کنن سر می زنن و سعی می کنن خانواده ها را از امکانات مختلف آگاه کنن.
یک زونکن گنده آورده بود با خودش که خیلی رنگی رنگی بود. زونکن خیلی با دقت تنظیم شده بود. برای من با حوصله بخش های مختلف زونکن را توضیح داد. بخش اول یک مجموعه ای بود از همه اداره جاتی که آدم در مورد بچه باهاشون سر و کار داره از قبیل اداره جوانان، بخش امور مالی مربوط به خانواده،‌ همراه با آدرس، شماره تلفن و ساعات مراجعه... یک بخش مربوط بود به امکانات تفریحی شهر برای بچه ها. یک بخش آدرس و شماره تلفن تمام دکترهای اطفال را به ترتیب منطقه های شهری مرتب کرده بود. یک بخش خیلی مهمتر در مورد امکانات نگداری از بچه ها بود. یعنی آدرس تمام مهد کودک ها مرتب شده بر حسب مناطق مختلف و همچنین آدرس و شماره تلفن شخص مسئول برای هر منطقه.

مهدکودک
یکی از معضلات امروز آلمان (برخلاف مثلا فرانسه) در حال حاضر معضل پیدا کردن مهدکودک برای بچه زیر ۳ سال هست. من الان که برای یک سال دیگه دنبال مهد کودک می گردم هر جایی که زنگ می زنم یا سر می زنم، می بینم که شاید باید معجزه بشه که بشه یک جایی توی یک مهد برای بچه یک ساله پیدا کرد.

مرخصی
زنان آلمانی به طور سنتی ۳ سال مرخصی زایمان می گیرن که یک سالش با حقوق (ماکزیمم ۶۷درصد حقوق) و دوسالش بدون حقوق هست. کسی که زیر ۳ سال بخواد بچه مهد بگذاره در کل توی جامعه باید یک جورایی نگاه چپ چپ مردم را تحمل کنه. توی مهدکودکها همه سعی می کنن به شما دلداری بدن که اشکالی نداره شما اصلا مامان بدی نیستی اگه بخوای بعد از یک سال بچه ات را بگذاری مهد... من اکثرا نگاهشون می کنم و می گم مامان من بچه ها را از ۳ ماهگی می گذاشت و ما هم هیچ وقت به این دلیل فکر نکردیم که مامان بدی داریم.

مهد برای زیر ۳ سال
توی منطقه ما ۵ تا مهد کودک هستن که از کراماتشون این هست که بچه زیر ۳ سال قبول می کنن. این مهد کودک ها فقط یک گروه زیر ۳ سال دارن که ماکزیمم ۱۰ تا بچه می گیرن. یکی از مهد ها که می گفت ما یک گروه ۵ نفره داریم برای زیر ۳سال و فعلا هم اجازه نداریم بیشتر از این بچه قبول کنیم چون باید اول مهدکودک را بازسازی کنیم و اتاق بزرگتر داشته باشیم و بعد بتونیم گروه را به یک گروه ۱۰ نفره تعمیم بدیم. برای ۱۰ تا بچه به ۳ نفر پرسنل نیاز هست.

شهریه
هزینه مهدکودک هم به نسبت میزان حقوق خانواده هست به این صورت که هرچه در آمد بیشتری داشته باشی شهریه بیشتری باید پرداخت کنی.

اولویت بندی
به یکی از مهدها زنگ زده بودم گفت که باید توی لیست انتظار بمونید و برحسب شرایط خانوادگی و درآمدتون امتیازبندی می شه و ممکنه که بهتون جا تعلق بگیره یا نگیره. پرسیدم که منظورش از شرایط خانوادگی چی هست. گفت مثلا اگه زن مجرد تنها باشید شانس خیلی بیشتری دارید نسبت به کسی که با پدر بچه دو تایی بچه را بزرگ می کنن.
بعد هم سیتا بهم حالی کرد که ما دو تا کلا چون درآمد داریم و درآمدمون هم بد نیست شانس کمتری داریم نسبت به کسی که درآمد کمتری داره. ایده اش هم این هست که کسی که درآمد بیشتری داره می تونه مهد خصوصی بگیره یا پرستار بگیره،‌ اما کسی که درآمدی نداره نمی تونه و باید از امکانات عمومی استفاده کنه... خلاصه که بر پدر جامعه سوسیالیستی لعنت.

کلیسا
بعد تازه خیلی از این مهدکودک ها هم مهدهای وابسته به کلیسا هستن که به این معنی هست که یا اصولا فقط بچه های مسیحی غسل تعمیدی می گیرن و یا اگر بچه های دیگر هم بگیرن باید قبول کنی که بچه تعلیمات مسیحی ببینه،‌ مثلا باید موافق باشی که بچه یک ساله یا دو ساله ات هفته ای یک بار بره کلیسا!

مادر روزانه
یکی از امکاناتی که در آلمان هست برای پرستاری از بچه ها امکان استفاده از Tagesmutter هست که ترجمه لفظی اش می شه مادر روزانه. تفاوتش با nany که توی آمریکا مثلا رایج هست اینه که این یک خانمی هست که خودش بچه و یا نوه داره و بعد میاد توی خونه خودش چند تا بچه را می گیره و ازشون مواظبت می کنه و به ازاش پول می گیره. این خانمی که از شهرداری آمده بود به من اطمینان داد که تمام این خانم ها دوره دیده هستن و همه تایید شده وزارت جوانان هستن و می شه بهشون اعتماد کرد... با این حال برای اون هم حدود ۴-۵ ماه قبلش باید تماس بگیری و یکی را رزرو کنی.

12:31 PM نوشا   -   6 نظر

 

7/11/2011

گفته ها و حاشیه ها

این روزها همش دلم می خواست می شد کنار یک سری حرفها نوشت به تجربه ثابت شد:

  • گابریل گارسیا مارکز توی وصیتنامه اش گفته بود زماني كه كودكي نوزاد براي اولين بار انگشت پدرش را در مشت ظريفش مي گيرد، براي هميشه او را به دام مي اندازد. این نوشته مردانه سالها پیش برای اولین بار حس پدر و مادری را در من بیدار کرد و حالا همش دلم می خواست کنارش می نوشتم به تجربه ثابت شد.
  • یکی دو تا دوست خوب که کمی قبل از من زایمان کرده بودن می گفتن ۶ هفته بعد از زایمان که همون ۴۰ روز خودمون ایرانیا می شه همه چیز یکباره خیلی خیلی بهتر می شه، از اوضاع جسمی خود آدم تا خواب بچه و بی تابی های بچه و ... دلم می خواست کنار این هم می نوشتم به تجربه ثابت شد.
  • یک ضرب المثل آفریقایی می گه برای بزرگ کردن یک بچه یک قبیله آدم لازمه... اینم تا همین جاش به تجربه ثابت شد.
  • مامان بزرگم می گفت به حرف مرد و ک.و.ن بچه نمی شه اعتماد کرد... اینم با اجازتون به تجربه ثابت شد.
  • ...

1:22 PM نوشا   -   1 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015