1/17/2014

سندروم مرگ ناگهانی

چیزهایی هست که هرگز چیزی درموردش نشنیده بودم. مثلا سندروم مرگ ناگهانی نوزادان. بعد اینجا از دوره بارداری هر جا که پا می گذاری بروشورهایی هست در اینمورد که بهت می دن بخونی. یا توی کلاسهای آمادگی زایمان در موردش صحبت می شه. یا توی بیمارستان بعد از به دنیا اومدن بچه دو سه روزی که توی بیمارستان نگهت می دارن کلی باهات حرف می زنن یا دکتر بچه کلی چیز می گه. یا سمینار کمکهای اولیه برای کودکان که می ری کلی اطلاعات می دن جوری که دیگه از حفظ می تونی در مورد این پدیده حرف بزنی.

قضیه این هست که یکی از شایع ترین و اسرارآمیز ترین عوامل مرگ کودکان همین سندروم مرگ ناگهانی هست که فکر می کنم توی آمریکا و اروپا به شکل خیلی فشرده ای داره روش کار می شه و در سالهای گذشته تعدادش از نظر آماری خیلی پایین اومده اما هنوز هم به نظر من خیلی زیاده. توی ایران هم حتما هست این پدیده اما مثل خیلی چیزهای دیگه فکر می کنم کلا خیلی زیاد روش کار نمی شه یا اینکه من خبر ندارم.
 
بعد یکی از نزدیکانمون توی ایران داره بچه دار می شه واقعا همش توی فکر هستم که آیا توی ایران هم اینقدر روی این مساله تاکید می شه یا نه. گفتم یک خلاصه ای اینجا بنویسم.

پتو یا کیسه خواب
اصولا نوزاد که به دنیا اومده این رفلکس را نداره که اگه چیزی روی صورتش افتاد پس بزنه. در عوض این رفلکس را داره که اگر چیزی روی صورتش را گرفت نفسش را حبس کنه. این رفلکس دومی همون رفلکسی هست که توی شنای نوزادان استفاده می شه ازش... بچه را می اندازی توی آب و بچه دهنش را می بنده و نفس هم نمی کشه. اما اگه نوزاد توی تختش خوابیده باشه و مثلا کنار دستش پارچه ای یا پتویی چیزی باشه اونو می تونه بکشه روی صورت خودش و بعد نفسش حبس می شه و به همین سادگی یر اثر خفگی می میره.

اینه که اینجا مثلا خیلی تاکید می کنن که برای نوزاد اصلا از پتو استفاده نکنید بلکه از کیسه خواب یا قنداق فرنگی استفاده کنید. نکته مهم در مورد قنداق فرنگی هم این هست که باید حلقه آستین داشته باشه یعنی فقط شکل گونی نباشه که بچه بتونه سر بخوره بره توش. مثلا این شکلی.

دمر یا طاقباز
نکته دیگه خوابوندن بچه به حالت دمر هست که چند سالیه ممنوع اعلام شده. سالها بود که پزشکان اینجا توصیه می کردن که نوزادان را روی شکم بخوابونن که نفخشون برطرف بشه و کمتر دل درد بگیرن. بعد تحقیقات نشون داد که تعداد زیادی از مرگهای ناگهانی نوزادان مربوط به نوزادانی بوده که دمر خوابیده بوده اند و گلاب به روتون بالا آورده اند و موادی که بالا آورده اند جلوی دماغشون را گرفته و خفه شون کرده. خلاصه هیهات که مبادا نوزاد را تا وقتی که خودش نمی تونه بچرخه دمر نخوابونید.

شیر مادر
چیزهای دیگه ای که توی سالهای گذشته آمار مرگ ناگهانی را پایین آورده اند شیر مادر بوده چون ظاهرا بعضی از بچه ها با خوردن شیر خشک به خواب عمیق و خیلی عمیق فرو می رن طوری که نفس کشیدن یادشون می ره. این هم البته یک چیز آماری هست و اثبات علمی نداره به گمونم.

اکسیژن
نکته آخری که مهم هست این هست که تخت بچه را با پرده و دوردوزی و اینها خفه نکنید. تخت نوزاد باید جوری باشه که هوا توش خفه نشه و اکسیژن کافی به نوزاد برسه. مثلا یک چنین ست تخت نوزاد چیزی هست که با وجود اینکه قشنگه و توی همین آلمان هم خیلی زیاد هنوز فروخته می شه اما همه جا از خریدنش منع می شه... در کل ما با خودمون خیلی کلنجار رفتیم موقع خرید اما وقتی از یکی دو تا از آشناها شنیدیم که بچه اونها هم سالها پیش بر اثر همین سندروم مرگ ناگهانی و به یکی از دلایل فوق مرده گفتیم بهتره بچه توی تخت خالی فقط با یک کیسه خواب بخوابه تا اینکه خدای نکرده مشکلی پیش بیاد.

10:33 AM نوشا   -   5 نظر

 

1/03/2014

وضعیت امداد

شب سال نو را خانه یکی از دوستان قدیمی سیتا بودیم توی فرانکفورت. یک دختر سه سال و نیمه و یک پسر یک ساله دارن. دخترکشان داشت با تلفن اسباب بازی اش حرف می زد. زنگ زده بود به آتش نشانی و داشت می گفت که تصادف شده و خودش هم الان توی بیمارستانه. من برام بامزه بود که داره یک صحنه تصادف را توصیف می کنه و اینکه گزارش می ده که خودش هم توی بیمارستانه.

مامان باباش گفتن که تابستون گذشته یک خطر خیلی بزرگ از سرشون گذشته و اینکه بچه که داشته دوچرخه سواری می کرده و یک تریلی هم داشته توی خیابون می رفته و تریلی بچه را ندیده و بچه با دوچرخه اش سر خورده رفته زیر تریلی. خیلی شانس آورده که اونقدر کوچیک بوده که زیر و بند تریلی بهش نگرفته و زیاد چیزیش نشده.

گفتن که زنگ زده اند به آتش نشانی و در کمتر از ۱۰ دقیقه چندین ماشین آتش نشانی و پلیس و آمبولانس و یک هلی کوپتر نجات آمده اند. در نهایت اینها را با هلی کوپتر به بیمارستان انتقال داده اند و اونجا یکی دو روز نگه داشته اند و چک آپ کامل کرده اند که بچه خونریزی داخلی چیزی نداشته باشه یا ضربه مغزی نشده باشه. از سلامتش که اطمینان پیدا کرده اند مرخصش کرده اند. بچه ظاهرا فقط کمی کوفتگی پیدا کرده بوده. اما اون موقع که گروه نجات رسیده بودن اونقدر تحت شوک بوده که فقط شیون می زده و کسی نمی دونسته که دقیقا چه مشکلی داره. اینه که تصمیم بر این می شه که با هلی کوپتر منتقلش کنن به بیمارستان.

فکر کنید اگر بچه واقعا خونریزی داخلی کرده بود و هلی کوپتری در کار نبود ممکن بود خدای نکرده بچه زنده نمونه.

یادم میاد یکبار توی اتوبان توی باند مقابل تصادف شده بود و ترافیک خیلی سنگینی هم بود. ما که از این طرف می اومدیم دیدیم که پلیس اتوبان را خلوت کرده بود و یک باند کوچیک برای نشستن هلی کوپتر آماده کرده بود. ما که از اونجا رد می شدیم هلی کوپتر را بالای سرمون دیدیم که برای نشستن چرخ می زد. در اینجور مواقع آدم تنش می لرزه چون می دونه که واقعا مساله مرگ و زندگیه.

یک بار هم مامان سیتا تعریف می کرد که بابابزرگ سیتا مهمونشون بود و یکهو حالش بد شده بود. اینها هم زنگ زده بودن به آتش نشانی و گفته بودن که این بابابزرگه حالش بد شده و یک کمی علایمش را تعریف کرده بودن. مامان سیتا می گفت یکهو دیدیم جلو خونه را چند تا ماشین پلیس بسته اند و یک محوطه برای نشستن هلی کوپتر آماده کرده اند. اینها اول نفهمیده بودن که قضیه مربوط به تلفن خودشون بوده چون بابابزرگه دوباره حالش به نسبت خوب شده بوده. اما بعد پلیس بهشون حالی کرده بوده که چون زنگ زده بودن و وضعیتی که توصیف کرده بودن وخیم به نظر اومده گروه امداد تصمیم گرفته که هلی کوپتر هم بفرسته.

چیز جالب این هست که اینجا برای هر چیزی کلا باید زنگ بزنی به آتش نشانی، یعنی اگر صاعقه می زنه یا خونت آتش می گیره یا کیسه آبت پاره می شه یا مریض داری یا گربه ات رفته بالای درخت برای همه اینها زنگ می زنی به آتش نشانی. بر حسب توصیفی که می کنی اونها تصمیم می گیرن که باید به پلیس هم خبر بدن یا نه و آیا فقط ماشین آتش نشانی باید بیاد یا فقط آمبولانس یا دکتر سیار یا هر چی.

10:05 PM نوشا   -   2 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015