1/11/2013

یک سال و نیمه

صبح از خواب بیدار می شه بی سر و صدا از اتاق خودش میاد بیرون. کش کش میاد بالای سر من خودش را از تخت می کشه بالا سرش را می گذاره روی بالش من در حالی که نصف بدنش هم روی بالش من جا می شه به خوردن پستونکش و غلطیدن از این طرف به اونطرف ادامه می ده تا کاملا از خواب بیدار بشه. یک کمی اون سر به سر من می گذاره یک کمی من می چلونمش اون دماغ منو می گیره می کشه من موهاشو هاشولی می کنم.

بعد اشاره می کنه که کیسه خوابش را باز کنم از روی تخت دنده عقب می یاد پایین که بره صبحانه بخوره. اگه بلافاصله دنبالش نکنم می گه ماما تاتی آوخ یعنی تو هم بیا.

بعدش می ره سر کابینت کاسه صبحانه اش را برمی داره می ره سر اون یکی کابینت پاکت موسلی
 اش را بر می داره. خودش را بلند می کنه و همه چیز را می گذاره روی میز.  بعدش پیشبندش را از روی صندلی اش بر می داره سعی می کنه ببنده پشت سرش و در تمام این مراحل یک ریز حرف می زنه... کلمات یک در میون آلمانی و فارسی که موسلی می خوام، شیر می خوام، پیشبند ببند، روی صندلی بشون منو،‌ موسلی، شیر...

صبحانه اش را درست می کنم توی صندلی اش می نشانمش و شروع می کنه به قاشق کردن صبحانه اش. من مشغول آماده کردن صبحانه مهدش می شوم و تا من کارم تمام بشه اون هم صبحانه اش تمام شده و پدرجانش هم دوشش را گرفته و آمده پای میز. بعد من می روم دوش بگیرم و پدرجان می رود دختر را برای مهد آماده کند لباس بپوشاند و موها را شانه کند و صورتش را بشوید...

بعد همه با هم صبحانه می خوریم و دخترک همراهیمان می کند با تلاش برای کره مالیدن روی نانش یا باز کردن در شیشه مربا یا ... بعد راهی می شویم. کفشهای خودش را بر می داره که هنوز نمی تونه بپوشه. هر جای خونه که من باشم کفشهای منو هم با خودش میاره که مامان بپوش. شالش را می خواد و دستش را می زنه روی موهاش که یعنی کلاهش را هم می خواد و کاپشنش را و در عین حال هم حواسش به همه هست که مامان هم شالش را بپوشه و بابا هم و مامان هم کاپشنش را بپوشه و بابا هم ... بامزه است این روزها خلاصه.

9:35 AM نوشا   -   1 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015