5/24/2009

وقت شناسی

یکی از تفاوتهای بسیار بزرگ بین ایرانیها و آلمانی ها وقت شناسی شون هست. حالا این که آلمانیها وقت شناس هستند که چیز جدیدی نیست که من براتون تعریف کنم و شما تعجب کنید که ... اما اینکه حسشون نسبت به یک قرار چطوریه به نظر من هم بعد از اینهمه مدت جالب میاد.

چند روز پیش جلسه ساکنین ساختمان بود. سیتا از من پرسید که دوست دارم منهم توی جلسه شرکت کنم یا نه و منهم گفتم چرا که نه. جلسه ساعت ۶ شروع می شد و من حساب کردم که اگر ساعت ۵ و ۵۰ دقیقه از شرکت بریم به موقع می رسیم. و راستش را بخواهید به عنوان یک ایرانی کلی هم مفتخر بودم که دارم جوری برنامه ریزی می کنم که به موقع برسم.

ساعت ۵ و ربع سیتا آمد و گفت آماده باش که باید ۵ و نیم بزنیم بیرون... من با تعجب که چرا اینقدر زود؟‌تا اونجا که ۱۰ دقیقه بیشتر راه نیست...

مثل ۱۰۰۰ بار دیگه بهم یادآوری کرد که وقت شناس اون کـسیه که ۱۰ دقیقه قبل از قرار اونجا باشه و نه سر موقع...

منهم مطیع گفتم چشم... همونطور که فکر می کردم زود رسیده بودیم ولی برام جالب بود که اولین نفر نبودیم.

یک کمی قدم زدیم و وقت کشی کردیم و برگشتیم توی سالن. سالن تقریبا پر شده بود. برگزار کنندگان جلسه هم برگه های مختلف توزیع می کردند... از تعرفه جدید آب و گاز تا صورتحساب سوخت سال گذشته و ...

در سالن هم کم کم بسته شد اما نه کامل بسته. جوری که لاش باز بمونه که اگر کسی اومد ببینه که کسی اینجا نشسته.

من کم کم حوصله ام سررفته بود که چرا شروع نمی کنند... کم کم جای نشستن هم نبود و توی حضور و غیابشون هم تقریبا همه حاضر بودند (در واقع همه بغیر از خانم کپلی که ۱۰ دقیقه بعد نفس زنان از راه رسید) خلاصه... شروع کردم به غر و لند که چرا شروع نمی کنند پس... سیتا با اشاره پرسید که موبایلم را خاموش کرده ام یا نه (چیزی که همیشه فراموش می کنم) موبایلم را در آوردم که بی صداش کنم... نگاه کردم روی صفحه اش و دیدم هنوز ۲ دقیقه مونده به ۶.

برای من بی نهایت جالب بود که واقعا همه قبل از ۶ اونجا بودند و اینکه جلسه دقیقا سر ساعت ۶ شروع شد.

بعد از جلسه به سیتا گفتم توی ایران معمولا اگر جلسه ساعت ۶ باشه همه تازه ساعت ۶ از خونه راه می افتند و اگر زرنگ باشند ۶ و ۱۰ دقیقه سرقرار هستند.

4:25 PM نوشا   -   0 نظر

 

5/15/2009

دوراندیشی

مدتیه که به این فکر می کنم که چه چیزهایی هستند که توی فرهنگ مردم ایران می شه عوض کرد که در واقع چیزهای کوچکی هستند ولی توی سطح زندگی تاثیر خیلی بزرگی دارن. دارم سعی می کنم به این تفکرات قالب بدم. طبیعتا بیشتر این تفکرات نتیجه مقایسه فرهنگ یا عادتهای ایرانی هست با فرهنگ و عادات آلمانی... یعنی دو تا فرهنگی که بیشتر از همه باهاشون از نزدیک در تماس بوده ام.


یکی از تفاوتهای بزرگ فرهنگی ایران و آلمان در مقابله با حوادث و اتفاقات هست.
خلقیات یک آلمانی اینجوری هست که همیشه سعی می کنه احتمال خطای هر موقعیتی را به حداقل برسونه.
یک نمونه اش بیمه هست. شما شاید توی هیچ جامعه دیگه ای نبینید که جوان ۲۵-۲۶ ساله نگران این باشه که حقوق بازنشستگی اش چقدره واینکه چه بیمه ای داشته باشه که این حقوق را بیشتر کنه. یا ۱۰۰۰ مدل بیمه ای که توی آلمان وجود داره و هر آلمانی ای دست کم ۱۰-۲۰ بیمه مختلف داره. بیمه بازنشستگی، بیمه درمان، بیمه بیکاری، بیمه عمر، بیمه خسارت، بیمه از کار افتادگی، بیمه آنش سوزی و...

یادم میاد به چند سال پیش توی ایران که پدر یکی از همکارهام تصادف کرد و نخاعش آسیب دید. یادمه که پدرش زمین گیر شد و مدت زیادی دوران خیلی سختی برای خانوادشون بود. یادم میاد که تعریف می کرد که مامانش که یک زن معمولی خانه داره بر حسب تصادف دوستی داشته که بهش پیشنهاد داده بود که از خرجی ماهانه خانه مقداریش را بده بیمه بازنشستگی. می گفت اگر این بیمه نبود و من هم سر کار نبودم،پدر من هم که بیمه نیست و الان خانواده ما کامل زیر صفر بود.

فکر می کنید این کار نشدنی ای هست که به زنان خانه دار یاد بدیم که برای خودشون بیمه بازنشستگی رد کنند؟‌ بحثم الان زنانی نیست که ۱۲ تا بچه دارند و شوهرشون توی زندانه و ۱۰۰۰ تا بدبختی دارند... منظورم زنان معمولی خانه دار هست که شوهرشون کار آزاد داره و در آمد متعادلی داره. زنانی که به طور معمول از شوهرشون خرجی می گیرند و با این خرجی ۱۰۰۰ تا چیز چرند می خرند. النگو و مخده و روبالشی و ...

یا ایده جالتر اینکه به جای اینکه اینهمه ماهانه صدقه و خیرات بدیم بیاییم و برای یکی دو نفر بیمه بازنشستگی رد کنیم که حداقل از یک سنی به بعد محتاج این و اون نباشند. یعنی این که ماهانه ۵۰-۶۰ هزار تومان بدی برای کسی نون و گوشت بخری هم کار خوبیه اما خوب بیمه یک کار اصولی تری هست.

نظر شماها چیه؟‌

9:29 AM نوشا   -   0 نظر

 

5/06/2009

بی کـسی

یکی از بدیهای غربت بی کـسی هست. اینکه کلی فک و فامیل و دوست و رفیق دور و برت نیست. حالا اگه مثل من هم یک لا قبا پاشده باشید آمده باشید بلاد غربت که دیگه بدتر. یعنی اینکه هیچ فک و فامیل و دوست و آشنایی هم اینطرف نداشته باشی...

حالا یک موقع مثل من شانس بیاری یکی از بچه هایی که از قدیم ندیم ها سلام علیکی داشتیم توی یک مدرسه بودیم و توی یکی دانشگاه و یک شهر و دیار را اینجا پیدا می کنی یا بهتر بگیم اون تو رو پیدا می کنه که خوب بهت می گن خوش شانس. همین که کـسی باشه که آدم عصری... شبی... وقتی دلش می خواد با کـسی گپ بزنه بهش زنگ بزنه و باهاش گپ بزنه... یا اینکه بهش بگه من آخر هفته دارم می رم خرید. اگه وقت داری توی هم بیا. با هم یک شهر دیگه که به هر دومون نزدیکه قرار می گذاریم و هر کدوم یک عالمه تو راهیم تا برسیم اما باز هم همین دیدن و گپ زدن خوبه. حرفای خاله زنکی، حرفهای جدی، حرفهای غیر جدی، پشت سر مرد جـماعت، پشت سر اصفهانی ها، پشت سرآلـمانی ها، خـارجی ها،‌ داخلی ها صفحه گذاشتن روحیه آدم را کلی عوض می کنه.

هر از گاهی شب عید یا شب یلدا یا موقع تولدی چیزی که باشه کسی هست که باهاش برنامه بگذاری دور هم باشیم...

حالا اگه مثل این حاج خانم دوست من شانس بیاری توی یک مملکت دیگه بهت بورس دکترا می دن و می ری از یک غربت به غربت دیگه. از یک مملکت غریب به یک مملکت غریب دیگه.

خلاصه اون یکی که می ره این یکیه که می مونه و با خودش می گه... هممم... دوباره تنها ... سعی می کنی که پوست کلفت بمونی.

12:55 PM نوشا   -   0 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015