9/06/2011

کادو - بخش اول

ماهی یک بار زنگ در خونه ما خورده می شه و کسی میاد چیزی میاره یا پست میاد چیزی تحویل میده.
یک بار یک کیک گنده آمده بود با پست از طرف عمه سیتا.
یک بار پول گرفتیم از طرف مامان بابای سیتا برای سینما.
یک بار یک بسته گنده میاد دم خونه پر از کرم و روغن ماساژ چیزهای مخصوص پوست و ریلکس.
چند روز پیش یکی از دوستان سیتا با دوست دخترش آمد دم خونه و گفت که می خواد معذرت خواهی کنه چون اونها باید برای آگوست ما را به صرف بستنی دعوت می کردن و نشده. به جاش یک عروسک برای دخترک آورده بودن و قول دادن که بستنی را به زودی بهمون می دن.

حالا قضیه چیه... قضیه این هست که توی جشن عروسی ما دوستای سیتا برای یک سال آیندهقرعه کشی کرده بودن و ۱۲ ماه سال را بین ۱۲ نفر تقسیم کردن. مثلا به مامان بابای سیتا افتاده بود که در ماه مارچ ما را به سینما دعوت کنن یا به عمه اش افتاده بود که در فوریه برای ما کیک بپزه... خلاصه ایده بامزه ایه خیلی.

الان یک ایمیل آمده برام از طرف دایی و زن دایی سیتا که شمال آلمان زندگی می کنن. ظاهرا اونها باید توی سپتامبر ما را به کوکتل دعوت می کردن. از اونجایی که زن دایی سیتا حالش خوب نیست و چند وقته که بستریه توی بیمارستان با یکی از بارهای شهرما صحبت کرده اند و ۱۰۰ یورو به حساب ریخته اند که ما بریم اونجا کوکتل بخوریم!!! خلاصه گفته باشم که این وظیفه شناسی آلمانها منو می کشه یه موقع.

11:21 AM نوشا   -   4 نظر

 

9/04/2011

اخطار: چندش

فکر کنم سوم راهنمایی اینها بودیم توی مدرسه کذایی. برخلاف معمول که معلمها خیلی شیک و پیک و با کلاس و دوست داشتنی بودن یک معلم فیزیک برامون آمده بود که آخر چندش بود. اسمش را یادم نیست. اصلا یادم نیست که تا آخر سال با ما دوام آورد یا اونقدر حالش را گرفتیم که دمش را گذاشت روی کولش و رفت.

سوم راهنمایی از اون سالهایی بود که ما لیم و لوس و ننر بودیم. این خانمه یادمه تکیه کلامش ٬چیز٬ بود. ما هم که بی معنی بودیم هر بار که کسی ٬چیز٬ می گفت پقی می خندیدیم. خلاصه کلاس این بابا همیشه روی هوا بود از بسکه این چیزچیز می کرد و ما هرهر می خندیدیم.

این خانمه مشکل اصلی ای که داشت این بود که عرق می کرد به صورت شرشر، بعد روی مانتوش زیر بغلش شوره می زد تا تقریبا نزدیکهای آرنجش. الان فکر می کنم شاید مشکل هورمونی چیزی داشت. از طرف دیگه فکر کنم بچه شیر می داد،‌ یک دفعه روی سینه اش خیس می شد و اونهم می ماسید به مانتوش. حالا گچی کردن سر و برش به کنار.

الان تو این چند ماهه که بچه شیر می دم روزی نیست که به فکرش نیفتم. فکر می کنم کسی بالاخره به این زن تحصیل کرده این مملکت گفت که چیکار کنه که اینقدر چندش نباشه وضعیت ظاهریش؟ که مثلا چکار کنه که کمتر عرق کنه یا چکار کنه که شیر پس نده به مانتو و لباسش؟

بعد گفتم اینجا بنویسم شاید از کله ام بره بیرون دیگه بهش فکر نکنم. آخه خاطره دل انگیزی نیست که... خلاصه ببخشید شما را هم چندش کردیم.

9:52 AM نوشا   -   2 نظر

 

9/03/2011

مولتی کولتی

دخترکم مثل بچه خارجی ها هشت شب می خوابه و مثل بچه مسلمونا اذون صبح بیدار می شه.

7:07 PM نوشا   -   3 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015