بعد از خوردن به پیسی بی سریالی تصمیم گرفتیم که لاست ببینیم. الان نزدیکهای آخرش هستیم.
به سیتا می گم برام جالبه که چطور به سادگی می شه آدمها را تحت فشار گذاشت و وادارشون کرد کاری را برات بکنن که تو ازشون می خوای، کاری که صددرصد برخلاف میلشونه. حرفم را اصلاح می کنم. می گم درواقع روز به روز احترامم برای کسانی که نمی گذارن تحت فشارشون بگذاری بیشتر می شه.
سیتا می پرسه وجود دارن آیا واقعا چنین آدمهایی؟ می گم آره ولی متاسفانه تعدادشون زیاد نیست. توی فکر می رم... به معدود کسانی توی ایران فکر می کنم که فشارهای وحشتناکی را تحمل کردند و نشکستند. نمونه سمبلیکش موسوی و کروبی. چیزی هست که این آدمها را واقعا از ما آدمهای معمولی زیر فشار خم شو جدا می کنه.
بیست و هشت از سی - یکشنبه ی باز
امروز خواستیم قضای دفعه پیش را به جا بیاوریم و برویم بازار کریسمس. یکباره به ذهنم رسید که توی اینترنت نگاه کنم که آیا این یکشنبه تصادفا مغازه ها باز هستن یا نه. گوگل کردم نتیجه آمد که بله امروز یکی از معدود یکشنبه هایی هست در سال که فروشگاه ها مجوز دارن باز باشن.
خلاصه این بار هم بازار کریسمس باز بود و هم فروشگاهها و در نتیجه شهر اصلا به شهر مردگان شبیه نبود و برعکس غلغله ای بود که نگو.
اینجا به طور سنتی روزهای یکشنبه تعطیل هستن. یکشنبه روز کلیسا به حساب می آمده قبلا و هنوز هم انجام خیلی از کارها روزهای یکشنبه ممنوع هست. مثلا کارهای صدادار مثل جاروبرقی کشیدن و اره کردن و با مته جایی را سوراخ کردن اینها را باید بگذاری برای روزی غیر از یکشنبه. یا شیشه های بازیافتی را نمی تونی روز یکشنبه توی کانتینر بریزی. اگر همسایه بیمزه ای داشته باشی می تونه حتی پلیس خبر کنه بگه اینها آسایش ما را به هم زدن.
شورای هر شهری در هر سال تعداد محدودی از یکشنبه ها را به عنوان یکشنبه ی باز
تعریف می کنه و در این یکشنبه های خاص معمولا از ساعت یک تا شش عصر مغازه ها باز هستن و می تونی خرید کنی.
10:12 PM نوشا
-
2 نظر