هشت از سی - جعبه
دیشب بالاخره جعبه را باز کردیم. توی جشن عروسی مون برادر سیتا بین مهمانها برگه پخش کرده بود که هر چی دوست دارن روش بنویسن. بعد برگه ها را با یک شیشه شراب اعلا کرده بود توی یک جعبه چوبی. یک سری میخ به من داد و یک چکش به سیتا که جعبه را میخ کنیم. بعد بهمون گفت که این جعبه را می تونید در سومین سالگرد عروسی تون باز کنید شرابش را میل کنید و بخونید که مهمونهاتون براتون در این شب چی نوشتن.
شراب را که متاسفانه هنوز نمی تونیم بخوریم بخاطر بچه شیردهی و این مقولات اما کاغذها را خواندیم. خیلی بامزه بود. اکثرا پیش بینی بچه دوم را هم کرده بودن. چند نفری هم دعوت کرده اند به گریل یا بستنی یا به شهرشون و حتی یک نفر دعوت کرده به سوشی... حالا مست بوده اون موقع که می نوشته یا واقعا منظورش بوده را نمی دونم... چیزی که هست اینه که دیگه دستخطه و نمی شه زیرش زد.
دوستای ایرانی هم به فارسی نوشته بودن که برای سیتا ترجمه کردم... خوبه حس کاغذ توی دست گرفتن و خوندن دستخط فارسی مخصوصا این روزها که همه چیز الکترونیک شده. تجربه جالبی بود خلاصه.
9:05 PM نوشا
-
5 نظر