9/03/2013

رختشورخانه

  •  پنجمین دوره لباس این هفته (لباسهای سفید ۳۰ درجه ای از قبیل شلوارهای سفید تی شرتهای سفید و بلوز مردانه های روشن که قابل تحویل دادن به لباسشویی نیستن) را ریخته ام توی ماشین لباسشویی.
  •  چهارمین دوره (لباسهای رنگی تیره  ۳۰ درجه ای از قبیل شلوار لی و بلوز های تیره و غیره) را پهن کرده ام روی بند. 
  • سومین دوره (لباسهای رنگی ۳۰ درجه ای از قبیل تی شرتهای رنگ وارنگی خانواده شمعدانی،‌ پیرهنهای آستین کوتاه همسرجان و شلوارکهای دخترک و) را از روی بند جمع کرده ام گذاشته ام توی سبد اتو.
  •  دومین دوره (لباسهای سفید ۶۰ درجه از قبیل بادی های دو فرزند، لباسهای زیر سفید، حوله های سفید زیر انداز فرزندان، حوله های سفید کوچکی که اینجا حکم کیسه لیف را دارن و برای شستن روزانه بدن فرزندان استفاده می کنیم) را از خشک کن در آورده ام داغ و خشک تا کرده ام گذاشته ام سرجایشان.
  • اولین دوره را که دیروز جمع کرده بودم اتوکرده ام گذاشته ام سر جایشان... 
فردا دو تا ماشین ۶۰ درجه دیگه مونده که خوشبختانه اونها هر دو مستقیم می رن توی خشک کن و اتویی هم نیستن ماشین اول از قبیل حوله های حمام و دست و رو و زیر پایی حمام و ماشین دوم از قبیل ملحفه های تخت خودمان و تخت مهمان و تخت فرزندان.

معمولا هر ۶ دوره لباسی که تمام می شه دو روز استراحته و دوباره ۶ دوره جدید جمع شده... از وقتی که پسرجان به غذا افتاده به ازای هر وعده غذا یک ماشین لباسشویی به لباسهای هفتگی اضافه شده. دخترک هم هر روز تقریبا دو سه دست لباس عوض می کنه چون یا رفته توی ماسه بازی کرده یا روی زمین سر خورده یا غذا رو روی خودش ریخته.سیتا هم هفته ای یک بار می ره فوتبال و من هم هفته ای یک بار می رم ورزش که به ازای هربار یک دست لباس به اضافه حوله به لباسها اضافه می شه. هر دوسه هفته یک بار هم مهمانی چیزی بهمون می رسه که شب می مونه و یک دست کامل ملحفه به لباسها اضافه می شه.

یک روز هم دیدید ماشین لباسشویی دهان باز کرد و درسته منو خورد.

1:43 PM نوشا   -   1 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015