7/06/2013

سهل انگار جدی


غیبت
چند ماه دیگه پدر بزرگ سیتا ۹۰ ساله می شه و از چند ماه قبل شروع کرده به برنامه ریزی برای جشن تولدش. به ما زنگ زد و پرسید که آیا برای ما مشکلی هست اگر جشنش را در روز خود تولدش بگیره که وسط هفته است و نه آخر هفته بعدیش؟ یعنی سوالش بیشتر این بود که آیا می تونیم یکی دو روز از مرخصی مون را فدا کنیم و برای تولدش بریم پیشش یا نه. از برادر سیتا هم پرسیده بود و همینطور از پسر دایی سیتا. از اونجایی که جشن نود سالگی خیلی چیز مهمی هست طبیعتا همه با کمال میل قبول کردن و گفتن که مشکلی نیست.

چند روز بعد با مامان سیتا حرف می زدیم و تعریف کردیم که بابا بزرگه زنگ زده و چنین سوالی کرده. یک دفعه مامان سیتا یادش اومد که پسردایی سیتا بچه مدرسه ای داره و اون موقع که قراره جشن تولد باشه توی اون ایالت مدرسه ها توی تعطیلات نیستن و وای و هوار حالا چی می شه.

من تعجب کرده بودم که حالا مشکل مگه چیه خوب می ری به مدرسه می گی بچه ام دو روز نمی یاد مدرسه چیه مگه.

سیتا با چشمهای گرد شده گفت این کار را شاید توی ایران بتونی بکنی اما توی آلمان مدرسه رفتن بچه ها اجباری هست و به همین سادگی نمی تونی بچه را نفرستی مدرسه چون کار خلاف قانون به حساب می یاد.

خوب من قبلا شنیده بودم که مثلا کسانی که بچه هاشون زیاد غیبت دارن پی گیری می شه و حتی پلیس میاد دم خونه اما دیگه نمی دونستم که در این حد قضیه جدی هست. خلاصه که پسر دایی کذایی البته تونسته بود رضایت مدرسه را برای یکی دو روز غیبت بچه ها جلب کنه و مدیر مدرسه و معلمها جشن نود سالگی پدرپدربزرگ را عذر موجهی دونسته بودن و ختم به خیر شد قضیه. اما چیزی که هر بار به چشمم عجیب می یاد این جدی گرفتن قانون از طرف آلمانهاست. این به نظر من یکی از بزرگترین تفاوتهای مثلا روحیه ایرانی و روحیه آلمانی هست که توی ایران قوانین را ما کلا برای این می دونیم که دورشون بزنیم توی آلمان قانون را واقعا جدی می گیرن. نه اینکه کسی نباشه اینجا که قانون را دور بزنه... هست... ولی روحیه عمومی شون نیست.

الکل و رانندگی
یا مثلا قضیه پشت ماشین ننشستن بعد از خوردن آبجو یا شراب یا الکل کلا را خیلی جدی می گیرن. اکثرا وقتی مهمونی می ری یا رستوران همیشه می بینی که قبلش زن و شوهرها یا دوست ها با هم طی می کنن که تو رانندگی می کنی یا من. کسی که قراره رانندگی بکنه نوشیدنی الکلی نمی خوره. خیلی وقتها بوده که دوستانی خانه ما بودن که با ماشین آمدن و با تاکسی یا با قطار رفتن چون بیشتر از یک آبجو خورده بودن و نمی خواستن رانندگی کنن.

سهل انگاری در کمک
مثال دیگه این که یک بار توی اتوبان بودیم که بارون خیلی خیلی شدید سیل آسایی گرفت طوری که جلوی چشمت را نمی دیدی و اتوبان پر از آب شده بود و سر یک پیچ یک باره دیدیم که یک ماشین چپ کرده. همونموقع هم دخترکمون از صدای رعد و برق بیدار شده بود و ترسیده بود و به شدت گریه می کرد. سیتا نگاه کرد و گفت خدا را شکر که نفر اول نبودیم که این ماشین را دیدیم که چپ کرده ماشین جلویی مون دید و نگه داشت وگرنه ما باید نگه می داشتیم چون توی آلمان اگر ببینی که کسی به کمک احتیاج داره و کمکش نکنی مجرم به حساب می یای.

یادم اومد توی کلاس کمکهای اولیه این قانون را برامون توضیح داده بودن اما من یادم رفته بود یا به این دید ندیده بودمش که اگر اولین کسی باشم که تصادفی را ببینم این من هستم که موظفم که باید کمک کنم. این قانون می گه سهل انگاری در کمک رسانی ممنوع است.

با خودم که فکر می کنم می بینم در عین اینکه در کل آدم جدی ای هستم در خیلی زمینه ها هم سهل انگار هستم. ریشه خیلی موارد را فرهنگی می بینم و خیلی هاش هم البته به نظرم برمی گرده به خصوصیات اخلاقی شخصی خودم. از این بگذریم گفتم شاید این نوشته به درد کسی بخوره خدا را چه دیدی.

2:40 PM نوشا   -   7 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015