سهل انگار جدی
غیبت
چند ماه دیگه پدر بزرگ سیتا ۹۰ ساله می شه و از چند ماه قبل شروع کرده به برنامه ریزی برای جشن تولدش. به ما زنگ زد و پرسید که آیا برای ما مشکلی هست اگر جشنش را در روز خود تولدش بگیره که وسط هفته است و نه آخر هفته بعدیش؟ یعنی سوالش بیشتر این بود که آیا می تونیم یکی دو روز از مرخصی مون را فدا کنیم و برای تولدش بریم پیشش یا نه. از برادر سیتا هم پرسیده بود و همینطور از پسر دایی سیتا. از اونجایی که جشن نود سالگی خیلی چیز مهمی هست طبیعتا همه با کمال میل قبول کردن و گفتن که مشکلی نیست.
چند روز بعد با مامان سیتا حرف می زدیم و تعریف کردیم که بابا بزرگه زنگ زده و چنین سوالی کرده. یک دفعه مامان سیتا یادش اومد که پسردایی سیتا بچه مدرسه ای داره و اون موقع که قراره جشن تولد باشه توی اون ایالت مدرسه ها توی تعطیلات نیستن و وای و هوار حالا چی می شه.
من تعجب کرده بودم که حالا مشکل مگه چیه خوب می ری به مدرسه می گی بچه ام دو روز نمی یاد مدرسه چیه مگه.
سیتا با چشمهای گرد شده گفت این کار را شاید توی ایران بتونی بکنی اما توی آلمان مدرسه رفتن بچه ها اجباری هست و به همین سادگی نمی تونی بچه را نفرستی مدرسه چون کار خلاف قانون به حساب می یاد.
خوب من قبلا شنیده بودم که مثلا کسانی که بچه هاشون زیاد غیبت دارن پی گیری می شه و حتی پلیس میاد دم خونه اما دیگه نمی دونستم که در این حد قضیه جدی هست. خلاصه که پسر دایی کذایی البته تونسته بود رضایت مدرسه را برای یکی دو روز غیبت بچه ها جلب کنه و مدیر مدرسه و معلمها جشن نود سالگی پدرپدربزرگ را عذر موجهی دونسته بودن و ختم به خیر شد قضیه. اما چیزی که هر بار به چشمم عجیب می یاد این جدی گرفتن قانون از طرف آلمانهاست. این به نظر من یکی از بزرگترین تفاوتهای مثلا روحیه ایرانی و روحیه آلمانی هست که توی ایران قوانین را ما کلا برای این می دونیم که دورشون بزنیم توی آلمان قانون را واقعا جدی می گیرن. نه اینکه کسی نباشه اینجا که قانون را دور بزنه... هست... ولی روحیه عمومی شون نیست.
الکل و رانندگی
یا مثلا قضیه پشت ماشین ننشستن بعد از خوردن آبجو یا شراب یا الکل کلا را خیلی جدی می گیرن. اکثرا وقتی مهمونی می ری یا رستوران همیشه می بینی که قبلش زن و شوهرها یا دوست ها با هم طی می کنن که تو رانندگی می کنی یا من. کسی که قراره رانندگی بکنه نوشیدنی الکلی نمی خوره. خیلی وقتها بوده که دوستانی خانه ما بودن که با ماشین آمدن و با تاکسی یا با قطار رفتن چون بیشتر از یک آبجو خورده بودن و نمی خواستن رانندگی کنن.
سهل انگاری در کمک
مثال دیگه این که یک بار توی اتوبان بودیم که بارون خیلی خیلی شدید سیل آسایی گرفت طوری که جلوی چشمت را نمی دیدی و اتوبان پر از آب شده بود و سر یک پیچ یک باره دیدیم که یک ماشین چپ کرده. همونموقع هم دخترکمون از صدای رعد و برق بیدار شده بود و ترسیده بود و به شدت گریه می کرد. سیتا نگاه کرد و گفت خدا را شکر که نفر اول نبودیم که این ماشین را دیدیم که چپ کرده ماشین جلویی مون دید و نگه داشت وگرنه ما باید نگه می داشتیم چون توی آلمان اگر ببینی که کسی به کمک احتیاج داره و کمکش نکنی مجرم به حساب می یای.
یادم اومد توی کلاس کمکهای اولیه این قانون را برامون توضیح داده بودن اما من یادم رفته بود یا به این دید ندیده بودمش که اگر اولین کسی باشم که تصادفی را ببینم این من هستم که موظفم که باید کمک کنم. این قانون می گه سهل انگاری در کمک رسانی ممنوع است.
با خودم که فکر می کنم می بینم در عین اینکه در کل آدم جدی ای هستم در خیلی زمینه ها هم سهل انگار هستم. ریشه خیلی موارد را فرهنگی می بینم و خیلی هاش هم البته به نظرم برمی گرده به خصوصیات اخلاقی شخصی خودم. از این بگذریم گفتم شاید این نوشته به درد کسی بخوره خدا را چه دیدی.
2:40 PM نوشا
-
7 نظر