آپدیت سه ماهه دوم
بهار هم آمد و رفت. مهمان بهاره ما هم آمد. از نوع کاکل به سرش البته. زایمان اینبار هم خوب نبود و خطرناک بود و منجر به سزارین شد. اما دیگر گذشت و رفت.
الان شده ایم خانواده چهار نفره. همونجور که انتظار می رفت خستگی و شیرینی های خودش را داره ولی در کل خوبه. از تصمیممان برای چهار نفره شدن راضی هستیم فعلا و بی صبرانه منتظر بزرگتر شدن فرزندان هستیم.
مامان و بابا هم البته آمدند و رفتند.چشممون روشن شد و دوباره خاموش شد.
اینبار علاوه بر خودم که همش یاد خاطرات مامان بابا می افتم، دخترجان هم
روزی چند بار یادآوری می کنه: کو مامان بزرگ، بابابزرگ؟! یا ادای غذا جویدن
مامان بزرگ را در میاره یا ادای وای وای گفتن های بابابزرگ را در میاره.
دخترجان
دخترک به حرف افتاده اساسی و به فارسی و آلمانی جمله می سازه. خیلی خوب هم بین دو تا زبان سوئیچ می کنه. ذوق برادرش را داره طبیعتا اما انتظارات خودش را هم داره. من که هستم با برادره فارسی حرف می زنه و کس دیگه ای که باشه باهاش آلمانی حرف می زنه. برام جالبه بدونم که دو سه سال دیگه با هم که حرف می زنن چطوری حرف می زنن... آیا زبان فارسی را به عنوان زبان رمزی خودشون انتخاب می کنن و همه جا فارسی حرف می زنن که بقیه نفهمن یا همه جا آلمانی حرف می زنن که بقیه هم بفهمن؟!
پست
پسر جانمان اولین پست اداری اش را چند روز بعد از تولد دریافت کرد که شماره مالیاتش بود. بلی اینجا آلمان است!
خوش آمد
از تیم خوش آمدگویی هم همان خانم دفعه قبلی آمد برای عضو جدید خانواده تبریک گفت. همان زونکل اطلاعات بار قبل را آورده بود که البته قسمتهایی اش که آپدیت شده بود را علامت گذاری کرد. یک سری قوانین جدید اداره جوانان و مالیات و غیره را یادآوری کرد و رفت.
مهد و مرخصی
از حالا بهمون گفته اند که تا یک سال و نیم دیگه روی جا برای مهد حساب نکنید با این حساب مجبور می شم که مرخصی یک ساله ام را ۶ ماه تمدید کنم و یک سال و نیم خانه نشین باشم. از اونجایی که باید تا ۶۷ سالگی کار کنم تا بازنشست بشم باید سعی کنم از این یک سال و نیم حسابی استفاده ببرم. البته تا جایی که می شه.
11:35 AM نوشا
-
1 نظر
|
|
|