پائیز
صبح شنبه دل انگیز پائیزی است. هوای بیرون سرد و بارانی و گرفته است. من اینجا با چای دو غزال و نون پونجیکی آلمانی برشته کرده ام با پنیر و گردو و پسته و خیار و گوجه نشسته ام جلوی تلویزیون قهوه تلخ نگاه می کنم و می خوانم و می نویسم.
دخترجان با پدرجانش رفته اند مهد کودک. امروز توی مهد روز پدرهاست. یک بار شنبه در هر سال روز باباهاست که باباها با بچه هاشون می رن مهد و صبحانه می خورن و بازی می کنن. گفته اند هر کسی چیزی برای صبحانه بیاره و هر کسی یک کمربند و چکش بیاره! نمی دونیم چه برنامه ای دارن که به کمربند و چکش ربط داره.
هفته گذشته ۳ روز سیتا ماموریت بود. یک روزش را مهمان داشتم که خوب بود. یک روزش هم به رفت و روب و استراحت گذراندم و روز سوم هم آلمان تعطیل رسمی بود و من و دخترک بعد از مدتها تنها خانه بودیم که خوش گذشت.
دخترک با مهد کنار آمده و در این مدت کوتاه چیزهای خیلی زیادی یاد گرفته. از مهد گذاشتنش خوشحالم. سرکار رفتن هم خوبه. مشکلی که هست اینه که زمان خیلی کمی برای کارهای خونه می مونه اما در کل همه چیز خوبه.
11:31 AM نوشا
-
1 نظر