....
هفت سال و خورده ای پیش وقتی در هامبورگ از هواپیما پیاده شدم و برای اولین بار وارد خاک آلمان شدم، بدون اینکه کسی را بشناسم و بدون اینکه کسی منتظرم باشه. از هواپیما به سمت پاس کنترل که می رفتیم آخرین نفرها کم کم روسری ها را از سرشون بر می داشتن و مانتوها را در می آوردن و دنبال همدیگه می رفتن به سمت گیشه. اون وسط یک چهره ای به نظرم آشنا اومد. یک دختر جوان رنگ پریده ای بود که مطمین بودم می شناسمش. سلام علیک کردیم و اون هم گفت که منو می شناسه. هم دانشگاهی و هم دانشکده ای بودیم.
تصادف قشنگی بود. اون هم اون روز برای اولین بار آمده بود آلمان و اون هم مثل من فرداش امتحان زبان داشت. اون اما کسی می آمد دنبالش و کسی که می آمد دنبالش به من هم کمک کرد بلیط قطار بگیرم برای بیلفلد و برام برنامه قطار را در آورد و خلاصه مثل فرشته نجات بود.
طبیعتا ایمیل رد و بدل کردیم و هر از گاهی ایمیلی می زدیم و یاد اونروز را زنده می کردیم. خیلی وقت بود که دیگه خبری ازش نداشتم.
چند روز بود که به فکرش بودم و دیشب رفتم توی صفحه فیس بوکش که ببینم چه می کنه. دیدم که همه براش پیغام گذاشتن که روحت شاد و اینجور پیامها... از دیروز توی شوک هستم.
برای یکی از دوستاش پیام گذاشتم و پرسیدم که چی شده. گفت که دوران خیلی بدی را پشت سر گذاشته. سرطان. آلمان فوت کرده و تبریز دفن شده. حس عجیبی دارم... حس اینکه نمی دونم اگر اینجا مردم کجا باید دفنم کنن.
10:15 PM نوشا
-
5 نظر
خواب ۳
راستش قصد نداشتم در این مورد بیشتر بنویسم. اما فکر کردم چرا که نه خدا را دیدی شاید به درد کسی خورد.
بغلی
راستش من خیلی خوشحال بودم که اینجا خیلی خیلی توصیه می کنن که ۳ ماه اول بچه را خیلی بغل کنید و خیلی به خودتون بچسبونیدش. ظاهرا ۳ ماه اول بچه ها به طرز وحشتناکی نیاز به نزدیکی فیزیکی دارن و نباید هم نگران این باشی که بچه بغلی می شه و اینها چون هنوز حافظه و اراده درست حسابی ای ندارن و هم اینکه کلا رابطه معنوی پدر فرزندی و مادر فرزندی در این سه ماه عمیق تر می شه. خیلی هم توصیه می کنن که هر بار بچه ونگ زد بدوید برید پیشش که بدونه همیشه یکی هست که بچه بتونه روش حساب کنه.
خلاصه گفتم که بدونید بچه را تا سه ماه هرچقدر دوست دارید بغل کنید بدون ترس از اینکه مبادا بغلی بشه.
خواب بغلی
خلاصه اون اولها ما همش دخترجانمون را به خودمون می بستیم یا بغل می کردیم و راه می رفتیم و اونقدر راه می رفتیم تا خوابش ببره. بعد از حدود ۲ ماه متوجه شدم که خیلی وقتها این راه بردن باعث می شه که بچه خیلی دیرتر و سخت تر خوابش ببره چون چیزی توجهش را جلب می کرد یا من خسته می شدم و این دست به اون دست می کردم و خلاصه در حال خواب رفتن چرتش پاره می شد... بعد گفتم وقتی که خسته است بگذارمش توی تختش.
گام اول
اولها می نشستم کنارش. براش یک آهنگ می گذاشتم. دستش را می گرفتم با انگشتهاش بازی می کردم یا روی سرش را نوازش می کردم تا خوابش می برد. چند دقیقه بیشتر هم طول نمی کشید. تنها نکته ماجرا این بود که بچه باید سیر باشه و تمیز باشه و هنوز زیادی خسته نشده باشه. در واقع باید یک لحظه طلایی که بچه گیج خواب هست و هنوز بداخلاق نشده را پیدا کنی و بچه را بگذاری توی تخت. اونوقت بدون گریه و بدون اعتراض به خواب می ره. بهترین موقع بعد از این بود که شیر خورده چون ظاهرا بچه ها با شیر خوردن و کلا مکیدن خیلی آروم می شن.
گام دوم
بعد از مدتی فهمیدم که وقتی که کنارش می نشینم باعث می شه که دیرتر خوابش ببره چون فکر می کنه باید سر منو گرم کنه و با من بازی کنه. توی راهنماهای زیادی هم نوشته بود که باید از اتاق بیرون برید تا بچه خودش به تنهایی خوابش ببره.
یکی دوبار باید کاری انجام می دادم تصادفا از اتاق اومدم بیرون و وقتی که برگشتم دیدم که خوابه.
زمان
بعد به این نتیجه رسیدم که بهترین زمان برای توی تخت گذاشتنش یک ساعت و نیم بعد از بیداری اش هست. یعنی متوجه شدم که بچه حدود ۳ ماهه فقط یک ساعت و نیم fit هست و بعدش باید یک چرتی بزنه.
خلاصه این یک کلید طلایی موفقیت بود. تا مدتها این مدل جواب می داد. بعد از یک ساعت و نیم نگاه می کردی می دیدی بچه جان کند شده و خیلی دل به بازی نمی ده و خلاصه خسته شده، می گذاشتمش توی تخت و یک آهنگ می گذاشتم براش و کمی کنارش می موندم و بعد می آمدم بیرون. معمولا سه چهار باری غر می زد و هر بار می رفتم کنارش آروم می شد و دوباره می آمدم بیرون. معمولا هم پستونکش افتاده بود بیرون که دوباره بهش می دادم و خوشش می شد.
شب
اینجا توصیه می کنن که بچه یک سال اول را توی اتاق پدر و مادر بخوابه. ما هم برای دخترک اتاق خودش را درست کرده بودیم و برای شبها هم یک تخت کوچولو به تخت خودمون اضافه کرده بودیم که بچه جان توش بخوابه. بعد همون دو ماهگی مثلا شب ساعت ۸ بود که خوابیده بود و ما فکر می کردیم که حتما دوباره ۱۱ بیدار می شه شیر بخوره و می آریمش توی اتاق خودمون که یکهو دیدیم بیدار هم نشد تا ۵ صبح. خلاصه تا مدتها ۸ شب می خوابید توی تخت خودش و حدود ۵ بیدار می شد که می آوردیمش توی تخت خودمون و کنار هم به خوبی و خوشی یکی دو ساعت دیگه می خوابیدیم.
تا جایی که...
بلی... این قصه ادامه دارد.
3:56 PM نوشا
-
7 نظر
خواب ۲
شنا
جمعه ها با دخترکم می رم کلاس شنای نوزادان. ۶ تا بچه هستن که با مامان هاشون و گاهی باباهاشون می رن توی آب و آب بازی می کنن. بیشتر به صورت بازی و آهنگ سعی می شه ترس بچه ها از آب بریزه و هر بار تمرین های جدید انجام می دی با بچه که باعث بشه یک موقعی بتونه شنا کنه.
بعد از شنا تا می آییم به بچه ها لباس بپوشونیم و خودمان لباس بپوشیم و به بچه ها غذا بدیم و خلاصه آماده بشیم یک ساعتی می گذره. تقریبا همه مامان ها هم بچه اولشونه و توی مرخصی یک ساله هستن و خلاصه گپ می زنیم با هم و از اونجایی که بچه ها به نسبت هم سن و سال هستن هم در مورد بچه ها و رفتارهاشون یا غذا و لباس و غیره حرف می زنیم.
آنیا
آنیا یکی از مامانهاست. خودش یک دختر موقرمز پوست سفید کک مکی با چشمهای آبی و دخترش تیره آفریقایی هست و هیچ گونه شباهتی به خودش نداره. شوهرش از کامرون میاد. خودش یک جورایی خیلی نازنازی و احساساتیه و همش مشغول ماچ و بوسه کردن بچه اش هست. من همش فکر می کردم مثل اکثر دخترای آلمانی یک رشته علوم انسانی ای چیزی خوانده باشه.
وقتی که فهمیدم پزشکه برام جالب بود خیلی. گفت که با شوهرش هم سر کار آشنا شده.
فاز
از اونجایی که بچه های ما همه همسن و سال هستن و اکثرا فقط دو-سه هفته تفاوت سنی دارن معمولا فازهای رشدشون هم همزمان هست. مثلا یک دفعه همه مامانها از بی خوابی بچه هاشون می نالن و از اینکه بچه نیم ساعت می خوابه و جیغ زنان از خواب بیدار می شه و دنبال مامانش می گرده که اینها مشخصات فاز رشد بچه ۶ ماهه هست. همه ما هم یک کتاب مشترک داریم که توش این فازها را نوشته و توضیح داده که هر فازی مشخصه اش چیه و چقدر طول می کشه...
روش سه روزه
دفعه پیش بود که آنیا گفت که بچه من خیلی خوب می خوابه. گفت یک کتاب خریده با عنوان ٬هر بچه ای می تونه یاد بگیره بخوابه٬. گفت که روش این کتاب را پیاده کرده و ظرف ۳ روز جواب گرفته.
برای من طبیعتا جالب و هم عجیب بود چون آنیا همیشه خیلی از بدخوابی بچه اش می نالید و از اینکه شبها هر یک ساعت یک بار بیدار می شه و شیر می خواد.
آنیا گفت که این روش یک روش معروفی هست که توی آزمایشگاههای خواب درمانی بررسی شده و جواب می ده. روش این هست که تو بچه را می گذاری توی تخت و شب بخیر می گی و می ری بیرون. بچه گریه می کنه ولی تو صبر می کنی. بار اول ۳ دقیقه. بعد می ری تو بچه را آروم می کنی و دوباره می یای بیرون. این بار ۵ دقیقه صبر می کنی. بعد ۷ دقیقه ...
گفت که بار اول بچه ۴۵ دقیقه گریه کرده تا خوابش برده. بار دوم بیست دقیقه و الان ٬فقط٬ ۵ دقیقه.
گفت که با شوهرش بیرون ایستاده بوده و خودش هم گریه می کرده با بچه ولی تحمل کرده و الان از نتیجه خیلی راضیه.
نقد خاله زنکی
آنیا که رفت با یکی از مامانهای دیگه، مگدا، رفتیم توی شهر قهوه بخوریم و گپ بزنیم. مگدا از من پرسید نظر تو در این مورد چیه. گفتم من واقعا چنین انتظاری از آنیا نداشتم. کسی که اینقدر نازنازیه بتونه ۴۵ دقیقه گریه بچه اش را تحمل کنه به نظر من خیلی عجیب می یاد. خواب بچه به نظر من یک پروسه یاد گیری هست و مثل هر پروسه دیگه زمان خودش را نیاز داره. چیزی که ظرف ۳ روز جواب بده به نظر من خیلی خیلی سریعه و حتما تاثیر منفی روی روحیه بچه می گذاره. توی همه کتابها نوشته که هر تغییری توی خواب بچه می دید بین ۷ تا ۱۴ روز طول می کشه تا جابیفته.
مگدا هم موافق بود با این حرف. واقعا جاخورده بود از این قضیه و من خیلی خوشحال بودم که تنها کسی نیستم که این کار به نظرم قبیح میاد. توی خونه که آمدم کلی نشستم به خوندن و کلی نقد منفی در مورد این روش پیدا کردم.
نقد جدی
انتقاد جدی ای که به این روش وارد هست اینه که بچه ها هیچ تصوری از زمان ندارن. این ۳ دقیقه و ۵ دقیقه و این زمان ها همه برای بچه این سنی مثل ابدیت می مونه. این زمانها در واقع بیشتر برای این داده شدن که پدر مادرهایی که این روش خشن را انتخاب می کنن پیش خودشون احساس بهتر و سیستماتیک تری داشته باشن.
من مجبور شدم که این پست طولانی را بنویسم چون دیدم که توی خیلی از وبسایت های فارسی هم این روش به عنوان روش سالم توصیه شده و امیدوارم که پدر مادرها روش های بهتر ولی طولانی تر را ترجیح بدن.
10:45 PM نوشا
-
5 نظر
خواب
نگاه می کنم به پست های ناتمام و فکر می کنم که حوصله تمام کردن هیچ کدام را ندارم. پست هایی که تاریخ مصرفشان گذشته را چه می کنید شما؟
این روزها درگیر مشکلات فلسفی هستم. درواقع بیشتر درگیر این سوال که بچه را با چه الگویی بزرگ کنی. من ایران که بودم به گمانم دلم می خواست حتما بچه ام را مدل خارجی ها بزرگ کنم. اینجا که هستم دلم می خواد بچه ام را مدل ایران بزرگ کنم. هر کدام مزیت ها و معایب خودش را داره و سر هر دو راهی که می رسه آدم می مونه که چه کنه و چه نکنه. مثلا مدل خوابوندن بچه که اینجا به بچه ها یاد می دن از سه ماهگی به بعد توی تخت خودشون بخوابند بدون بغل و بدون سینه و...
دخترک من هم از دو ماهگی به این مدل خوابیدن عادت کرد که هم برای خودش خوب و سالم بود و هم برای من. الان دو ماهی هست که اعتراض شدید به این نوع خوابیدن داره و من دو راه بیشتر بلد نیستم. یا مدل ایرانی بچه را پیش خودم بخوابونم و اجازه بدم که موقع شیر دادن خوابش ببره و یا مدل آلمانی (غربی) پافشاری کنم که بچه توی تخت خودش خوابش ببره و قبول کنم که این پافشاری ممکنه منجر به این بشه که بچه ممکنه چند روز واقعا خیلی سخت بخوابه و خیلی خیلی گریه کنه ولی عاقبتش خوبه.
خوب مدل ایرانی کیف می ده و راحته و همونجوریه که آدم رابطه مادر و بچه را تصور می کنه ولی بچه را وابسته به مادر می کنه جوری که دیگه خودش نمی تونه بخوابه و باعث می شه که وقتی که مامانه وقت نداره یا جون نداره یا حالش را نداره یا وقتی مامانه نیست بچه هم نتونه بخوابه. مدل خارجی نتیجه اش خوبه و بچه مستقل می شه و موقع خواب اذیت نمی شه ولی راه رسیدن بهش خیلی مشقت باره.
خلاصه من هم که همیشه سعی می کنم یک راه میانه پیدا کنم در این موارد خیلی باید فسفر بسوزونم. الان چند تا milestone تعریف کردم که مدل ایرانی را بدون مشقت فراوان به مدل خارجی تبدیل کنه و امیدوارم که جواب بده.
8:43 PM نوشا
-
14 نظر
|
|
|