کادو - بخش اول
ماهی یک بار زنگ در خونه ما خورده می شه و کسی میاد چیزی میاره یا پست میاد چیزی تحویل میده. یک بار یک کیک گنده آمده بود با پست از طرف عمه سیتا. یک بار پول گرفتیم از طرف مامان بابای سیتا برای سینما. یک بار یک بسته گنده میاد دم خونه پر از کرم و روغن ماساژ چیزهای مخصوص پوست و ریلکس. چند روز پیش یکی از دوستان سیتا با دوست دخترش آمد دم خونه و گفت که می خواد معذرت خواهی کنه چون اونها باید برای آگوست ما را به صرف بستنی دعوت می کردن و نشده. به جاش یک عروسک برای دخترک آورده بودن و قول دادن که بستنی را به زودی بهمون می دن.
حالا قضیه چیه... قضیه این هست که توی جشن عروسی ما دوستای سیتا برای یک سال آیندهقرعه کشی کرده بودن و ۱۲ ماه سال را بین ۱۲ نفر تقسیم کردن. مثلا به مامان بابای سیتا افتاده بود که در ماه مارچ ما را به سینما دعوت کنن یا به عمه اش افتاده بود که در فوریه برای ما کیک بپزه... خلاصه ایده بامزه ایه خیلی.
الان یک ایمیل آمده برام از طرف دایی و زن دایی سیتا که شمال آلمان زندگی می کنن. ظاهرا اونها باید توی سپتامبر ما را به کوکتل دعوت می کردن. از اونجایی که زن دایی سیتا حالش خوب نیست و چند وقته که بستریه توی بیمارستان با یکی از بارهای شهرما صحبت کرده اند و ۱۰۰ یورو به حساب ریخته اند که ما بریم اونجا کوکتل بخوریم!!! خلاصه گفته باشم که این وظیفه شناسی آلمانها منو می کشه یه موقع.
11:21 AM نوشا
-
4 نظر
اخطار: چندش
فکر کنم سوم راهنمایی اینها بودیم توی مدرسه کذایی. برخلاف معمول که معلمها خیلی شیک و پیک و با کلاس و دوست داشتنی بودن یک معلم فیزیک برامون آمده بود که آخر چندش بود. اسمش را یادم نیست. اصلا یادم نیست که تا آخر سال با ما دوام آورد یا اونقدر حالش را گرفتیم که دمش را گذاشت روی کولش و رفت.
سوم راهنمایی از اون سالهایی بود که ما لیم و لوس و ننر بودیم. این خانمه یادمه تکیه کلامش ٬چیز٬ بود. ما هم که بی معنی بودیم هر بار که کسی ٬چیز٬ می گفت پقی می خندیدیم. خلاصه کلاس این بابا همیشه روی هوا بود از بسکه این چیزچیز می کرد و ما هرهر می خندیدیم.
این خانمه مشکل اصلی ای که داشت این بود که عرق می کرد به صورت شرشر، بعد روی مانتوش زیر بغلش شوره می زد تا تقریبا نزدیکهای آرنجش. الان فکر می کنم شاید مشکل هورمونی چیزی داشت. از طرف دیگه فکر کنم بچه شیر می داد، یک دفعه روی سینه اش خیس می شد و اونهم می ماسید به مانتوش. حالا گچی کردن سر و برش به کنار.
الان تو این چند ماهه که بچه شیر می دم روزی نیست که به فکرش نیفتم. فکر می کنم کسی بالاخره به این زن تحصیل کرده این مملکت گفت که چیکار کنه که اینقدر چندش نباشه وضعیت ظاهریش؟ که مثلا چکار کنه که کمتر عرق کنه یا چکار کنه که شیر پس نده به مانتو و لباسش؟
بعد گفتم اینجا بنویسم شاید از کله ام بره بیرون دیگه بهش فکر نکنم. آخه خاطره دل انگیزی نیست که... خلاصه ببخشید شما را هم چندش کردیم.
9:52 AM نوشا
-
2 نظر
مولتی کولتی
دخترکم مثل بچه خارجی ها هشت شب می خوابه و مثل بچه مسلمونا اذون صبح بیدار می شه.
7:07 PM نوشا
-
3 نظر
|
|
|