ناگفته های زایمان
قبل از شروع اخطار کنم که این پست برای کسانی که خودشون تجربه بچه دار شدن دارن چیز جدید نداره و می تونن از همین الان mark as read کنن.
کلا در تمام روزهای بعد از زایمان به این فکر می کردم که که چقدر من بیگانه بودم با تمام مشکلات جسمانی بعد از زایمان. فکر می کردم که چطور تمام کسانی که قبل از من بچه دار شدند از روی این مشکلات گذشتند و صدایی از ندایشان در نیامد. به گمانم این هم توطئه مادرا هست برای به دام انداختن دیگران. یعنی تنها چیزی که همیشه شنیده بودی این بود که بچه که میاد دیگه خواب شب نداری. یا اینکه آدم وقت نداره برای کار دیگه ای... اما چیزی که هیچ وقت کسی حرفی ازش نمی زنه این هست که هفته های اول بعد از زایمان برای مادر درد مطلق هست به خصوص اگر سزارین شده باشی.
درد زایمان همیشه فکر می کردی درد زایمان فقط چند ساعت قبل از زایمان شروع می شه و با آمدن بچه تمام می شه. الان می دونی که درد زایمان از اواسط بارداری شروع می شه که در اوایل نامحسوس هست و حالت تمرین داره برای رحم و در موقع زایمان به نهایت خودش می رسه. نکته ناگفته اینجاست که این دردها با زایمان به پایان نمی رسند بلکه تا چندین روز بعد از زایمان هم ادامه پیدا می کنند که هدف دردهای بعد از زایمان کوچک کردن دوباره رحم هست. در حالتی که سزارین شده باشید این دردها در روزهای اول به طرز عجیبی غیر قابل تحمل هستن چون به بخیه ها فشار می آورند. و در حالتی که بچه شیر بدهید پوستتان کنده است چون دردها موقع شیر دهی به مراتب شدیدتر هستن... در عوض شکم مبارک سریعتر جمع و جور می شه.
پریود آدم فکر می کنه ۹ ماه بارداری خوبی اش به این هست که ۹ ماه پریود نمی شی. چیزی که نمی دونی این هست که بعد از زایمان به مدت ۶ هفته پریود هستی!
هورمون های لعنتی هورمون ها بعد از زایمان کلا آدم را تحت کنترل می گیرن. یعنی قوی ترین آدم دنیا هم که بوده باشی، یک روز از خواب بیدار می شی و می بینی همین جوری داری آبغوره می گیری. بچه گریه می کنه تو آبغوره می گیری. بچه خوابیده تو آبغوره می گیری. بابای بچه بهت لبخند می زنه تو آبغوره می گیری. مامانت زنگ زده روی پیامگیر روز مادر را بهت تبریک گفته تو آبغوره می گیری. با خودت فکر می کنی من که غمگین نیستم اصلا پس چرا هی آبغوره می گیرم. بعد دوباره از فکر آبغوره، آبغوره می گیری. بعد روز بعدش هپی هستی انگار که یک چیزی زدی... خلاصه آدم کلا اسیر دست هورمون ها می شه و اگه بد بیاره ممکنه پریشانی هورمونها کلا به افسردگی بعد از زایمان (که یکی از شایع ترین انواع افسردگی هست) تبدیل بشه.
مکیدن بچه ای که تازه به دنیا آمده توی دنیا یک وظیفه داره و اونهم مکیدن هست. برای این کار هم از اواسط دوره بارداری توی رحم مادر تمرین می کنه و معمولا شستش را یا کل دستش را می خوره و به این ترتیب وقتی که به دنیا میاد یکی از قوی ترین و ورزیده ترین آرواره های دنیا را داره به صورتی که اگر انگشتتون را دم دهانش بگیرید کبود می شه اونجوری که بچه فسقلی انگشتتون را مک می زنه. حالا تصور بفرمایید که به جای انگشت می خواهید سی.ن.ه مبارک را دهان بچه بگذارید اونوقت هر بار با خودتون فکر می کنید این چی چی بود من زاییدم... وامپایر شیر خوار!
شیر یکی از باورهای غلط این هست که آدم فکر می کنه کسی که سینه های بزرگ داره حتما شیرش هم زیاده و برعکس. الان می دونم که شیر دادن بچه یک امر کاملا هورمونی هست و اصولا قضیه عرضه و تقاضا هست. یعنی بچه وامپایر باشه و مرتب به جون سی.ن.ه بیفته شیر هم زیاد تولید می شه. بچه تنبل و بی جون باشه و حال مک زدن اینا نداشته باشه شیر هم خبری نیست. بعد فکر می کردی که شیر هم مثل یک دکمه هست که فشار می دی موقع زایمان و شیر باز می شه و میاد. چیزی که نمی دونستی اینه که اگه خوشبخت باشی و راهنمای خیلی خوب و بچه خیلی ایده آلی داشته باشی فقط یکی دو هفته طول می کشه تا مشکلاتت با شیر دادن حل بشه اگر نه ممکنه که تا هفته ها با مشکلات مختلف از قبیل زخم شدن سر سی.ن.ه، عفونت شیر، و غیره دست و پنجه نرم کنی.
گریه بچه تازه به دنیا اومده تنها راه ارتباطش با دنیای خارج گریه هست. گریه که می گم شما فکر می کنید شاید بچه ونگ ونگ می کنه... ولی بچه گریه می کنه جوری که گوش شما سوت می کشه. گریه بچه و جیغ بنفش به توان ابدیت یکی هستن. بعد این بچه بغل می خواد یا شیر می خواد یا الان داره جون از تنش در میاد همش یک جور گریه می کنه. هفته ها طول می کشه تا بچه مدلهای گریه مختلف یاد بگیره... روزهای اول همه دردها و نیازهای بچه به صورت جیغ بنفش تبلور پیدا می کنه.
حس مادر شدن اکثرا با دوستانی که این تجربه را ندارن حرف می زنم می پرسن چه حسیه مادر شدن... باید بگم که حس عجیب غریبیه کلا. یعنی همونجور که گفتم دو سه هفته اولش که کلا حس درد جسمانیه و یک جور منگی. کلا بچه اینقدر موجود کاملیه برای خودش که آدم باورش نمی شه این بچه منه. این حرفهای پاره تن من و این جور چیزها اونقدر دورن از آدم که نگو. کلا احساس می کنی که یک آدم کاملا جدید به آدمهای زندگیت اضافه شده. آدمی که مثل هیچ کدام آدمهای زندگیت نیست. آدمی که اونقدر کوچولو و بی پناهه که جگر آدم را ریش می کنه با گریه هاش. با خودت فکر می کنی این آدم کوچولو چه شخصیتی داره؟ آدم صبوریه؟ لجبازه؟ یه موقعی می یاد که روی فرش دراز بکشه و ته مدادش را بجوه و نقاشی بکشه؟ مدرسه و دانشگاه و مسافرت می ره برای خودش یه موقعی؟ بعد روزی شصت بار سر تا پای بیبی را اسکن می کنی ببینی کجاش به کی رفته. ناخن پاش. انگشتای دستش. پلک پشت چشمش. موهاش. رنگ چشماش. خلاصه در کل دنیای جالبیه دنیای بچه دار شدن و در عین حال مثل خیلی چیزهای دیگه دنیای منحصر به فردیه که هر کسی اونو یک جور منحصر به فردی تجربه می کنه...
5:11 PM نوشا
-
11 نظر
عشقولانه
دختری آورده ام که مپرس...
4:42 PM نوشا
-
12 نظر
|
|
|