صحنه ناب
رفته بودم کفش بخرم. عصر بود. فروشنده ها اینجا اکثرا خانم هستند. یکی دو تا مشتری دیگه توی مغازه بودند. هوای بیرون هم گرفته بود. بارون تازه بند آمده بود.
یک دوری توی مغازه زدم. یک کفش که به نظرم جالب می آمد را برداشتم و خواستم از فروشنده بپرسم که شماره پای من موجود هست یا نه... پشتم به ویترین بود. فروشنده که دختر جوانی بود محو تماشای بیرون شده بود. یکی دوتا فروشنده دیگه هم همینطور. یک جوری با حسرت و لذت نگاه می کردن و آه می کشیدن که مونده بودم چی شده. خانم فروشنده بهم اشاره کرد برگرد پشت سرت را نگاه کن.
برگشتم دیدم یک پیر زن و پیرمرد خیلی خیلی شیک حدود هفتاد ساله ایستاده اند جلوی ویترین و دارن همدیگر را می بوسند. پیرزن کت نارنجی پوشیده بود و کفش و کیفش را هم با کتش ست کرده بود. به طرز بی نهایت زیبایی آرایش کرده بود. آقاهه هم کت و شلوار و کراوات و بی نهایت شیک و بی نهایت رسمی. اونقدر شیک کرده بودن و اونقدر طولانی همدیگر را بوسیدن که معلوم بود تازه به هم رسیده اند.
این یکی از اون صحنه های نابی بود که شاید هیچ وقت فراموشش نکنم.
4:58 PM نوشا
-
6 نظر