7/29/2010

وگان

آقای عراقی شرکتمون یک جای بهتری کار پیدا کرد و رفت الحمدلله. آقای لبنانی هم دوباره هوس تحصیل به سرش زده رفت به سمت پاریس. اینه که تا اطلاع ثانوی ارتباط بنده با خاور میانه قطع شده.

بعدش به جای آقای عراقی که روبروی من می نشست یک آقای آلمانی اومده. این آقاهه یک جوری از این فریک هاست. یعنی هم خیلی مخه. هم یه جورایی باحاله.

القصه... هفته پیش این آقاهه کارش رو شروع کرد و ما هم طبق معمول خیلی کنجکاو، منتظر بودیم که ببینیم چه جور آدمیه.

حالا چند شب پیش ها جشن خداحافظی همکار لبنانی مون بود. اینقدر لـُرده که اونهمه آدم را دعوت کرده بود رستوران ایتالیایی. بعدش غذای همه اومد به جز غذای این آقا جدیده. توضیح داد گفت که غذای خاص سفارش داده که بیشترطول می کشه و خواهش کرد که ما شروع کنیم و منتظر اون نمونیم. ما هم که اجازه دار شده بودیم شروع کردیم به خوردن. بعد ده دقیقه پیتزایی که سفارش داده بود اومد. من فقط دیدم که روی پیتزاش کدو و سیب زمینی بود.

با خودم فکر کردم که آهان! این بابا وجتارین هست. اما نگو که سخت در اشتباه بودم. چون بلافاصله به گارسون گفت ببخشید من بدون پنیر سفارش داده بودم! گارسون بیچاره سرخ شد و سیاه شد و دوباره رفت یک پیتزا سفارش بده با کدو و سیب زمینی و بدون پنیر!‌

حالا قضیه چیه؟‌ این آقاهه وجتارین نیست بلکه وگان هست.
وجتارین را به فارسی می گیم گیاهخوار. وجتارین ها درجات مختلفی دارن. مثلا بعضی هاشون حتی ماهی می خورن اما فقط گوشت قرمز نمی خورن. اما اکثرا کلا با نون و پنیر زندگی می کنن. تعدادشون هم توی آلمان به اندازه ای هست که هر رستورانی یا کانتینی موظف هست حداقل یک غذای وجتارین سرو کنه.

حالا وگان ها تفاوتشون با وجتارین ها در اینه که این گروه علاوه بر اینکه هیچ مدل گوشتی نمی خورن، کلا هر چیزی هم که ربطی به حیوانات داشته باشه را نمی خورن. مثلا شیر، پنیر،‌ ماست و یا‌ تخم مرغ،‌... یعنی این گروه را به حق می شه (با عرض معذرت از خانومچه) علفخوار نامید.

فرقه های شکمی:
بعد اگه من همه این گروهها رو بخوام توضیح بدم مثنوی هفتاد من کاغذ می شه دیگه... اما دو سه نمونه مدرن:‌
  • یک گروهی هستن که گوشت شون را فقط از کسی می خرن که بشناسنش یا بدونن که اون گوشت واقعا از یک مزرعه می یاد و نه از گاوداری یا مرغداری صنعتی. این گروه دوست دارن که با این کارشون با صنعتی کردن مواد غذایی به این شکل روز افزون مبارزه کنن. این گروه کلا فقط چیزهای بیو می خورن اما فکر می کنم اسم خاصی ندارن یا اگه دارن من نمی دونم. اطلاعات بیشتر را از بهاره بپرسین.
  • یک گروه دیگه هستن که مثلا قهوه که می خورن از یک جای خاص می خرن که مطمئن باشن تمام مراحل تولید این قهوه توسط آدم بزرگها بوده. استدلال این گروه اینه که در آفریقا یا کلا کشورهایی که قهوه به عمل میاد اکثرا از بچه ها کار کشیده می شه در حالی که بچه ها تا به سن قانونی نرسیده اند باید درس بخونن و نباید کار کنند. اینه که این گروه تمام چیزهایی که می خرن دقت می کنن که از سوپرهای خاصی بخرن که اون سوپرها اطمینان می دن که محصولاتش بدون کار بچه ها تولید شده.
  • بعدش تازه این آقاهه تعریف می کرد که یک درجه افراطی تر از وگان هم هست و اون هم فروتارین هست. که این گروه فقط میوه می خورن. چون معتقدند که ما نباید در محیط زیست دخل و تصرف کنیم. اونوقت یک گروه افراطی فروتاریتن هست که حتی مثلا سیب زمینی هم نمی خورن چون برای خوردن سیب زمینی باید سیب زمینی را از دل خاک بکشی بیرون. این گروه فقط میوه هایی را می خورن که از درخت به زمین می افتند و اگه خورده نشن زمین را کثیف می کنند.
اینه که می بینید اندازه مکتبهای فقهی اینجا مکتبهای شکمی وجود داره و تعدادشون هم روز به روز رو به افزایشه.

تاملات وگانی:
  • ایمیل میاد از یکی از بچه های شرکت که برامون بستنی خریده. اول تعجب می کنم که این آقا جدیده نمی ره به سمت آشپزخونه. بهش می گم فکر کنم فلانی تولدش بوده. باز هم از جاش تکون نمی خوره. می رم بستنی ام را میارم می شینم پای کامپیوتر به لیس زدن. یکهو یادم میاد که این بابا بستنی نمی تونه بخوره چون شیر توشه. بستنی زهرمارم می شه. پا می شم می رم توی آشپزخونه می خورم که این بابا جزش در نیاد.
  • می رم برای خودم قهوه می ریزم میام پشت سیستم. از کشوی میزم یک دونه شکلات در میارم که با قهوه ام بخورم. فکر می کنم بهش تعارف کنم. می بینم سرش خیلی تو کار خودشه بی خیال می شم. بعدش یکهو یادم میاد که این بابا حتما شکلات هم نمی تونه بخوره چون شیر توشه.
  • ازش می پرسم تو شکلات هم نمی خوری اگه شیر توش باشه؟ می خنده می گه نه. می گه اما شکلات خالص هست که می خورم و شکلات با شیر سویا و بستنی با شیر سویا و ... هست که اونها رو می تونه بخوره.
  • خلاصه یک هفته است که هر چی می خوام بخورم می بینم این یا شیر توشه یا تخم مرغ یا گوشت و خلاصه همه اینها را این بابا نمی تونه بخوره.

3:28 PM نوشا   -   14 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015