کریسـتوفر اسـتریت دی
امروز رسیدم به برلـین. برای شرکت در یک کنفرانس. تصادفا امروز کریسـتوفر اسـتریت دی هست. این روز در واقع گردهمایی سالانه همجنسـگراها برای احقاق حقوقشان هست که همراه با تظـاهرات و سخنرانی و در انتها کارناوال و جشن برگزار می شه و فکر می کنم برلـین بعد از نیویورک بزرگترین گردهمایی هست. امسال بیشتر از یک میلیون نفر در گردهمایی برلین شرکت کرده بودند. در خیلی از کشورهای اروپا مثل آلمان رابطه همجنسـگراها و حتی ازدواجشون به رسمیت شناخته شده. مثلا آقای وزیر امور خارجه آلمان یک همجنسـگرا هست که با شوهرش در تمام مجالس رسمی حاضر می شه. با این حال این گروه معتقد هستند که چون در اقلیت هستند در خیلی از موارد حقشون تضییع می شه و باید با اینجور همایش های سالیانه توجه مردم را جلب کنند.
دیدن این گروه آدمها که در نهایت آزادی، بدون هیچ گونه مشکلی هر جور که دوست دارن لباس می پوشن به خیابون میان و پارتنرشون را وسط خیابون می بوسـند آه آدم را از نهاد در میاره. وقتی که می بینی این یک میلیون نفر همه در کنار هم راه می رن، می رقصن، مشروب می خورن، تماشا می کنن، عکس می گیرن، غذا می خورن و آب از آب تکون نمی خوره آه از نهادت در میاد. وقتی می بینی پلـیس حافظ امنیت چنین جمعی هست و فقط سعی می کنه که مراسم با آرامش و خوبی برگزار بشه آه از نهادت در میاد. آدم همش توی ذهنش به گردهمایی مادران عــزادار فکر می کنه و صحنه های پلـیس و کتک و زنـدان. به اعـتصاب اتوبوسرانها فکر می کنه و زنـدان و پلیس و کتک. به کردها فکر می کنه و زندان و اعــدام... آدم به ۲۲ خرداد و ۲۵ خرداد و عاشورا و روزهای دیگر فکر می کنه و دل آدم خون می شه.
پس نوشت: برای دوستی تعریف می کردم که امروز برلین چه خبر بود می گفت ٬برن بمیرن. تظـاهرات برای چی می کنن.٬ دوست من! برای کسی که برای گرفتن حقش تظـاهرات می کنه آرزوی مرگ نکن! ممکنه که تو این حق را به رسمیت نشناسی و این دقیقا دلیل این هست که این آدمها تظاهرات می کنن. اما آرزوی مرگ نکن! تظاهرات مسالمت آمیز حق آدمهاست. حتی وقتی به نظر ما دلایلش مهمل بیاد.
11:45 PM نوشا
-
4 نظر
بوداپست

امروز آخرین روز سفر ۴ روزه به بوداپست بود. هرچند که سفر کاری بود و خیلی مجال گشت و گذار و آشنایی با مجارها دست نداد ولی می تونم بگم که شهر به طرز نفس گیری زیباست. رود دانوب یکی از بزرگترین رودهایی هست که تا به حال دیده ام که شهر را به دو قسمت تقسیم می کنه: بودا که قسمت غربی شهر هست و پـِست قسمت شرقی. کشتی های مختلف باری و مسافربری به طور مرتب در رود دانوب در حال گذر هستند و منظره شبهای شهر بی نهایت زیباست.
خلاصه که دیدار این شهر را به شدت توصیه می کنم.
5:15 PM نوشا
-
3 نظر
پرچم
جام جهانی دوباره شروع شده. این بار ایران هم بازی نداره. بچه های شرکت تصمیم گرفته اند پرچم سفارش بدهند بزنن به در و دیوار که حس جام جهانی بیشتر بشه. منشی به من و چند تا غیر آلمانی می گه ما دوست داریم که پرچم های مختلف نصب کنیم که فقط پرچم آلمان نباشه. می دونید که آلمانها کلا از زمان جنگ جهانی یک کمی با این قضیه پرچم نصب کردن به در و دیوار مشکل دارن. ۴ سال پیش که جام جهانی توی آلمان بود برای اولین بار بود که مردم عادی توی ماشین و سردر خونه هاشون پرچم نصب می کردن. اولش هم همه یک جورایی پرهیز داشتن از این کار. چون پرچم یک جورایی نشانه اهمیت به ملیت و اینجور مسایل هست و آلمان ها کمی تا حدودی این جور مسایل را چندش می دونن و ازش پرهیز می کنن.
القصه... پرچم باید سفارش می دادیم و من هم گفتم ایران که بازی نمی کنه. چیکار کنم. منشی گفت مهم نیست. مهم اینه که چند تا پرچم دیگه باشه که رنگی رنگی باشه. منهم گفتم خوب پس برای من ایران بگیر. حالا اومده یک پرچم دو متری با آرم ج. الف و ۱۰۰۰ تا الله اکبر روش. یک جورایی حالم گرفته شد. نه اینکه فردا هم روز ۲۲ خرداد هست آدم اصولا دلش نمی خواد هیچ آرمی از ج. الف ببینه. یعنی پشیمون شدم که نگفتم پرچم ایتالیا بگیره و من سروته آویزونکنم که بشه ایران.
حالا موندم که این پرچم دو متری را کجا آویزون کنم که خودم نبینمش. بعدش پلید بازیم می گیره با خودم فکر می کنم بزنم پشت سرم. هم اینکه ۲ هفته که به هر حال نیستم. هم اینکه این همکار عراقیم که روبروم نشسته روزی ۸ ساعت باید نگاهش کنه حتما حالش گرفته می شه.
5:55 PM نوشا
-
3 نظر
روز شیرین کاری
صبح ساعت ۱۰ ایمیل میاد از دو تا کارمند جدید شرکت با این مضمون: همکاران عزیز... با اینکه کمی دیر شده اما به عنوان سلام آشنایی از طرف ما دهان خودتان را شیرین کنید. محل: آشپزخانه.
۲ بعد از ظهر یک ایمیل میاد با سابجکت Eis in the kitchen. هر موقع که کسی بی خبر بستنی یا کیک میاره می دونیم که تولدشه. می ریم سراغش و اول می پرسیم که تولدشه یا نه و بعد تبریک می گیم و اگه جا داشته باشه کمی سربسرش می گذاریم برای سن و سال. نکته خیلی مهم اینه که باید عجله کنی وگرنه بستنی ای در کار نیست که این ملت همه چیز را ظرف ۵ دقیقه محو می کنند.
ساعت ۴ ایمیل میاد از منشی شرکت با عنوان ٬شکلات من٬. ایمیل را باز می کنی که توش نوشته شکلات منو کی خورده؟شکلاتم توی یخچال بود!
2:01 PM نوشا
-
2 نظر
|
|
|