4/16/2010

گواهینامه

۱۵ ماه پیش
بیشتر از یک سال و نیم پیش بود که حرف خرید ماشین بود. یعنی سیتا قصد کرده بود که ایده های محیط زیست پسندانه اش را کنار بگذاره و ماشین بخره. طبیعتا این جانب هم به فکر افتاده بود که گواهینامه بگیره. گفته بودم که گواهینامه ایران اینجا رسمیتی نداره (مگر به عنوان توریست) و باید از نو امتحان بدی.

۱۲ ماه پیش
حدود ۱۲ ماه پیش از برادر سیتا و خانمش کتاب آموزشی امتحان گواهینامه را هدیه می دهند به من.

۹ ماه پیش
با عزم جزم حدود ۹ ماه پیش بالاخره موفق شدم یک بار به آموزشگاهی سر بزنم که توی مسیر دانشگاه بود. دقیقا روزی که من بعد از سر کار می رفتم ورزش و در اون روز خاص آموزشگاه تا ساعت ۷ شب باز می بود و القصه... رفتم که بپرسم شرایط چی هست و هر کلاسی چقدر هزینه بر می داره و کل گواهینامه چقدر می شه و ...
در را باز کردم و رفتم داخل آموزشگاه که چشمتون روز بد نبینه یک سگ خرس گنده شروع کرد به پارس کردن و میونه من با سگها هم که می دونید چطوری هست... اونجوری هست که سگها از من می ترسن از بسکه من از دیدنشون وحشت می کنم!‌

خلاصه سگ در حال پارس کردن و اون آقا هم در حال جان کندن و برای توضیح دادن و من هم در حال قالب تهی کردن و آقاهه آخرش تسلیم شد و گفت خانم من رفته همین مغازه کناری یک چیزی بخره اگه تونستید نیم ساعت دیگه بیایید بیشتر می تونه راهنمایی تون کنه. که تازه فهمیدم خود آقاهه اصولا کاره ای نبوده و من هم الفرار.

۶ماه پیش
از فکر اون آموزشگاه بیرون آمدنم فقط به دلیل سگ نبود که ... توی اینترنت یک آموزشگاه دیگه پیدا کردم که خیلی نزدیک تر بود به محل کارم.
۳ ماه طول کشید تا بتونم به اونجا سر بزنم و ازشون بپرسم که چی ها لازم هست و چی چقدر هزینه بر می داره.

گواهینامه در آلمان کلا چیز گرونی هست. اگر از اول گواهینامه بخواهی بگیری حدود ۲۰۰۰ یورو خرج بر می داره و من که در واقع فقط باید امتحان بدم و شاید فقط چند جلسه کلاس برای آشنایی با رانندگی در آلمان و بخصوص در اتوبان لازم داشته باشم چیزی بین ۶۵۰ تا ۷۰۰ یورو می شه البته با فرض اینکه امتحان تئوری و عملی را همون بار اول قبول بشی.

۴ ماه پیش
برای گواهینامه قبل از هر چیز باید یک دوره فشرده کمکهای اولیه گذرونده باشی. می تونید تصور کنید که دو ماه طول کشید تا یک روز شنبه خالی پیدا کنی که دلت بیاد توی اول سرما صبح کله سحر از خونه بیرون بری و کل روز را بشینی توی کلاس کمکهای اولیه،‌ ۲۹ یورو پیاده بشی و گواهی بگیری که کلاس را گذرانده ای.

۳ ماه پیش
با گواهی کمکهای اولیه شاد و شنگول می ری توی آموزشگاه می گی من را ثبت نام کنید. به تو می گویند ترجمه گواهینامه ات کو؟ می گی ترجمه خود گواهینامه را ندارم اما این گواهینامه بین المللی من هست. کاشف به عمل می آید که گواهینامه بین المللی در این مورد قبول نیست و باید حتما گواهینامه ات را بدهی ترجمه.

دست از پا درازتر برمی گردی خونه. این بار خدا را شکر می کنی که مترجم خوب سراغ داری که همه چیز را زودی ترجمه کنه و خدا تومن هم پول نگیره. با این حال هفته ها طول می کشه تا تو گواهینامه ات را برای مترجم بفرستی و اون هم ترجمه را برای تو بفرسته.

همین چند روز پیش
بعد حالا فکر کنید که ترجمه را دارید، کمکهای اولیه هم رفته اید و هوا هم دوباره بهاری شده و هوای رانندگی به سرتون زده. یک روز
خدا که ساعت ۶ عصر از سر کار بیرون آمده اید و از قضا همه مدارک را هم توی کیفتون دارید راه می افتید به سمت آموزشگاه.

خانمی که اونجا نشسته مدارکتون را تحویل می گیره. کلی چیز توی کامپیوتر ثبت می کنه و کلی فرم می ده که امضا کنید و بعد می گه خوب حالا گواهی تست بینایی تون رو لطفا بدید...
تو نگاهش می کنی مثل بز! کسی به من نگفته بود که برای الان باید تست بینایی می دادم! خانمه می گه چرا برای ثبت نام حتما احتیاج هست و گرنه اصلا نمی تونیم ثبت نامتون کنیم! سعی می کنی خوش اخلاق بمونی و توی دلت بد و بیراه می گی به هر کسی که دلت می خواد.

از آموزشگاه بیرون می زنی و می ری به سمت شهر. با خودت می گی خوبیش اینه که هنوز یک ساعت مونده به هشت و اگه شانس بیاری به موقع به یک مغازه عینک فروشی می رسی و اونها برات تست را انجام می دهند.

با اعتماد به نفس می ری توی فروشگاه عینک فروشی و می گی تست بینایی می خوام بشم برای گواهینامه. خانمه خیلی بدیهی می گه پاسپورت یا کارت شناسایی تون را لطفا بدید...
تو هم معلومه که پاسپورتت توی کیفت نیست! یعنی توی آلمان جرمه که بدون کارت شناسایی یا پاسپورت توی خیابون بگردی. اما از ترس اینکه گم کنی جرم بودنش را به تن می خری و همیشه پاسپورتت را می گذاری توی خونه. خوب پاس که نداری پس تست هم انجام نمی شه. خداحافظی می کنی و دست از پا درازتر برمی گردی خونه.

روز بعدش
روز بعد ساعت ناهارت را دودر می کنی که بری طرف دانشگاه برای تست بینایی ... پاسپورتت را آوردی و قبلش هم زنگ زدی که مطمئن بشی تست می کنن یا نه که گفته اند بله.
می رسی اونجا و یک آقایی جلوی تو هست. پا به پا می کنی. آقاهه داره عینک انتخاب می کنه و مسئول فروشگاه هم دست تنهاست و داره مشاوره می ده به اون آقاهه. صبر می کنی... همش فکر می کنی که کارشون الان تمام می شه. وقتی که کارشون واقعا باید تمام می شد معلوم می شه که کامپیوترشون کار نمی کنه. یک کم دیگه معطل می مونی و آخرش ساعت ناهارت تمام شده و دست از پا درازتر برمیگردی.

عصر همان روز
عصر از سر کار آمده خسته و کوفته و قبل از کلاس ورزش می ری سراغ همون فروشگاه ظهری. آقاهه این بار مشتری نداره. با آقای کفاش مغازه بغلی دستور پخت غذای ایتالیایی رد و بدل می کنند. این بار با خودت فکر می کنی دیگه موقعشه.

آقای بینایی سنج می پرسه عینک می زنید یا از لنز استفاده می کنید؟‌ با اعتماد به نفس می گی نه خیر.
۶یورو و ۴۳ سنت می دی و پاسپورتت را هم می دی و سه چهار تا فرم جورواجور امضا می کنی و می ری به سمت دستگاه. تست چشم راست تقریبا اوکی هست.
تست چشم چپ. اوضاع قاراشمیش هست... آقای بینایی سنج می گه این اصلا خوب نیست. متاسفانه من نمی تونم براتون گواهی بنویسم. شما حتما باید اول به چشم پزشک مراجعه کنید و عینک بگیرید. توی دلت می گی اون ۶ یورو و ۴۳ سنت منو پس بده نخواستم اصلا.

دیگه خودتون می تونید که تصور کنید ادامه ماجرا چیه. باید دکتر چشم پیدا کنی که زیر دوماه دیگه وقت داشته باشه و بعد عینک سفارش بدی و یحتمل ۲ ماه هم صبر کنی تا عینکت آماده بشه و... ای بابا! همین جوری آدم با قطار هم بره و بیاد هم بد نیست ها! اصلا من اگه گواهینامه نمی خواستم بگیرم عینکی نمی شدم که!‌

11:43 PM نوشا   -   7 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015