12/15/2009

روح و هدیه کریسمس

نامزدی
چند روز پیشها نامزدی برادرم بود. من اینجا سرکار بودم و برادر کوچیکه از صبح در تدارک بود. صبح کله سحر آنلاین شده بود. می گفت امشب پخش زنده داریمااا... کامپیوتر را آورده بود توی سالن و از صبح تست می کردیم که تصویر بگیریم. من باید کار می کردم و توی لینوکس تصویر نداشتم. اما خوبیش این بود که لحظه به لحظه در جریان بودم.

لیست مهمونها
از برادر کوچیکه لیست مهمونها را می گیرم. دونه دونه سرشمار می کنم. دائی فلانی؟ عمو فلانی؟ سر یکی از دائی ها برادرم می گه نه با اونا فعلا روابط شکرآبه. تعجب می کنم که چرا من نمی دونستم؟‌ می گه سر عقد دخترشون تا ما اومدیم برسیم خیلی دیر شد دیگه اونا هم گیر دادن و خلاصه شکرآب شد.
یادم میاد که در مورد عقد پشت تلفن از مامان پرسیده بودم چطور بود... خیلی با میلی جواب داده بود نه خیلی جالب نبود. ما هم که اونقدر دیر رسیدیم... منهم فکر کرده بودم خیلی جالب نبود بر می گرده به اونکه عقد و عروسی های این دایی خاص خیلی ح.زب ال.لهی هست. به برادرم می گم یک جمله کلیدی از دعوا را برام بگو. می گه من که می دونی کلا اینجور چیزا رو از این گوش می شنوم از اون یکی در می کنم. اما چون اصرار می کنی: horri peridan too delemoon. من از این طرف از خنده روده بر می شم. یعنی اصلا لازم نیست که ریز ماجرا را بدونم. همین یک جمله انگار کل ماجرا را برام کاملا واقعی کرد. هنوزم که هنوزه بهش فکر می کنم نیشم تا بناگوش باز می شه.

روح
ساعت کار من کم کم به پایان می رسه و طبقه پایین شرکت هم جشن آخر ساله. بچه ها کم کم می رن پایین و من نشسته ام پای کامپیوتر. تصویر میاد و برادرم یک دور وب کم را می چرخونه که همه زوایا و مهمونها را داشته باشم. بعد حدود یک ساعت همینجوری نگاه می کنم. فقط بی صدا بود. می دیدم که یک دسته آدم بلند می شوند می رقصند. بعد از چند دقیقه متلاشی می شوند. بعد دوباره و دوباره و دوباره... عروس را برانداز می کنم. برادرم را در قامت دامادی برانداز می کنم خواهرم. همه مهمانها که ۹۹ درصدشون را می شناسم. مامان و بابا هر از گاهی از جلو تصویر رد می شوند و می شه دید که حسابی مشغول تدارکات هستند. غیر از برادر کوچیکه ام کسی از وجود من خبر نداره و من یک جورایی احساس روح بهم دست می ده. چون من همه را می بینم بدون صدا و هیچ کس منو نمی بینه :) برادرم بعدا برای همه تعریف کرده بود که منهم حضور داشته ام.
یک جایی تصویر قطع شد و من هم به مهمانی کسل کننده آخر سال پیوستم.

هدیه کریسمس

بعد از یک شب بیخوابی بالاخره تسلیم می شم و سر از مطب دکتر در می آورم. کارت بیمه ام را می دهم و منتظر می مونم که صدا زده بشم. اسم خودم را می شنوم و می روم به سمت دفتر منشی. دوباره یک نفر اسمم را صدا می زنه و می بینم که خانم دکتر هست. بار اولم بود اونجا بودم و نمی شناختمش. خانم دکتره خیلی بامزه بود و یه جورایی خیلی شنگول بود. از این مدل آدمها که همش می خندند.
دید که من هاج و واج نگاه می کنم که کی داره منو صدا می زنه با خنده گفت من پشت لیوان قهوه ام قایم شده بودم منو ندیدید. رفتیم داخل اتاق معاینه و توضیح دادم که چند روزه که سرما خورده ام و دو سه روزی هم اصلا صدا نداشتم و سینوسهام کلید کرده اند و ...

بعد از یک کمی معاینات معمول گفت که برام آنتی بیوتیک می نویسه که من کلی تعجب کردم چون اینجا معمولا به این سادگی آنتی بیوتیک نمی نویسند و بعد دوباره غش غش خندید و گفت عوضش الان دیگه براتون آخر هفته شد. براتون تا آخر هفته مرخصی نوشتم. سه شنبه بود تازه! خندید و گفت اینم کادوی کریسمس من به شما.

12:53 PM نوشا   -   0 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015