در رحمت
یک بار زنگ زدم به یکی از دوستان... طبق عادت پرسیدم مزاحم که نشدم؟ گفت نه اصلا. فقط امروز در رحمت باز شده و کلی دوستای دیگه هم بهم زنگ زدند.
دیروز سیتا صدام می زنه و می گه از دانشگاه استاد ایرانی مون زنگ زده و گفته که یک برنامه تور نصفه روزه هست که مخصوص دانشکده است و ۲ نفر جا اضافه دارند. از ما دعوت کرده که بریم. باید نصف روز مرخصی بگیریم. ولی در عوض برنامه قایق رانی و پارو زنی هست و بعدش هم تیر اندازی با تیرکمان. می گم چرا که نه. به نصف روز مرخصی اش می ارزه.
میام پای کامپیوتر و می بینم که یکی از دوست جون ها برام آفلاین گذاشته که: نوشا... من و شوشو داریم فردا میایم آلمان! چیزی نمی خوای برات بیاریم؟! کلی ذوق می کنم که بهش ویزا دادند. هرچند که ویزای ۱۰ روزه اش را اونقدر دیر داده اند که تا بیاید برسد اینجا ۳ روزش گذشته است. اما همین هم غنیمته. طبیعیه که باید شب بیایند پیش من و اینجوریه که بعد ۱۰ کیلومتر پارو زنی و تیرکمان بازی در گرمترین روز آلمان با سیتا می ریم فرودگاه دنبال شون و یک جوری حس می کنم واقعا در رحمت باز شده...
10:16 AM نوشا
-
0 نظر