انتخابات
وقتی که اینطرف آب هستید و دلتون مثل سیر و سرکه جوش انتخابات را می زنه و روزی ۱۰۰ بار با خودتون می گید کاش الان ایران بودم... کاش می دیدم اوضاع احوال انتخاباتی چطوریه. اونوقت وسط کار و پروژه و اینها به خودت می گی بابا بی خیال کار. بی خیال مرخصی... یکهو ۱ هفته مرخصی می گیری و پا می شی می ری ایران.
غر و لندهای بقیه را هم کاری نداری که ای بابا یک هفته که کمه و به هیچی نمی خوره و چرا وقت نمی کنی دیدن این بری و دیدن اون بری و ...
خوبیش همینه که یک هفته ایرانی. دیروز که برگشتم تا حالا هنوز توی تبم. الان دو ساعته که نشستم سر میز کارم و نمی تونم هیچ جوری حواسم را جمع کارم کنم... یعنی اصلا نمی خوام شروع کنم. توی فکر ملتی هستم که تا ۴ و ۵ صبح توی خیابونها هستن و برای کاندیدای محبوبشون تبلیغ می کنند. توی فکر مناظره ها و حال و هوای انتخابات و ... همش به خوندن نقدها و اخبار دارم می گذرونم.
فکر می کنم شور و حال انتخاباتی اونقدر زیاده که آدم لازم نیست نگران باشه که این بار کسی رای نده. منهم دیروز با چند نفری قرار گذاشتم که جمعه بریم Bonn رای بدیم.
برام جالبه که می بینم همین انتخاب بین بد و بدتر هم کلی غنیمته. همین که تفاوت بین بد و بدتر تفاوت زمین تا آسمونه. اینکه خوشحالم که همین انتخاب بین ۴ نفر را داری که بتونی انجام بدی. فرض کنید که قانون انتخابات ایران هم مثل سوریه بود. یعنی ریاست جمهوری مادام العمر بود و هر 7 سال یک بار موقع انتخابات فقط یک کاندید وجود داشت که باید بهش رای می دادی و تازه یک مامور هم کنترل می کرد که حتما به همون یک نفر رای بدی.
اینه که فکر می کنم همین یک کوچولو دموکراسی را باید استفاده کنیم و از اینکه اوضاع بدتر از بدتر بشه جلوگیری کنیم.
--------------------------------------------------------
باید به این نوشته کاوه هم لینک بدهم.
10:53 AM نوشا
-
0 نظر