نتیجه انتخابات هم تایید شد. از امروز دوره جدیدی در زندگی همه ما ایرانیها آغاز می شه. چیزی که مشخصه اینکه از امروز کارهای زیادی هست که باید انجام بدیم. چیزی که مشخصه اینکه راه بسیار سخت و بسیار دور و درازی در پیش رو هست.
منهم مثل شما گیج. منهم مثل شما هنوز نمی دانم. منهم مثل شما هرلحظه زندگی ام پای اخبار و یا در بین ایرانیهای بهت زده دیگرمی گذرد. راه سختی در پیشه. باید با هم بمونیم. این شعر برشت شاید بهترین مرهم امروز باشه...
در ستایش آموختن
ياد بگير، سادهترين چيزها را! برای آنان که بخواهند ياد بگيرند، هرگز دير نيست. الفبا را ياد بگير! کافی نيست؛ اما آن را ياد بگير! مگذار دلسردت کنند! دست به کار شو! تو همه چيز را بايد بدانی. تو بايد رهبری را به دستگيری.
ای آنکه در تبعيدی، ياد بگير! ای آنکه در زندانی، ياد بگير! ای زنی که در خانه نشستهیی، ياد بگير! ای انسان شصت ساله، ياد بگير! تو بايد رهبری را به دستگيری.
ای آنکه بیخانمانی، در پی درس و مدرسه باش! ای انکه از سرما میلرزی، چيزی بياموز! ای آنکه گرسنگی میکشی، کتابی بهدستگير! اين، خود سلاحیست. تو بايد رهبری را بهدستگيری.
ای آنکه از سرما میلرزی، چيزی بياموز! ای آنکه گرسنگی میکشی، کتابی بهدست گير! اين، خود سلاحی ست. تو بايد رهبری را بهدستگيری.
ای دوست، از پرسيدن شرم مکن! مگذار که با زور، پذيرندهات کنند. خود به دنبالش بگرد! آنچه را که خود نياموختهیی انگار کن که نمیدانی. صورتحسابت را خودت جمع بزن! اين تويی که بايد بپردازیاش. روی هر رقمی انگشت بگذار و بپرس: اين، برای چيست؟ تو بايد رهبری را بهدستگيری.
برتولت برشت
متاسفانه متن آلمانی شعر را پیدا نکردم. اگر داشتید برایم بفرستید.
به حد مرگ غمگین. به حد مرگ عصبانی. به حد مرگ نگران. مستاصل و پریشان...
شاید اینها تمام کلماتی باشه که روز و شب من و همه شما را در روزها و شبهای اخیر توصیف می کنه.
ولگرد شتابان نزديک و به همان سرعت دور ميشود گزمهها قِدّيساناند گزمهها قِدّيساناند گزمهها قِدّيساناند گزمهها قِدّـ قطع با صدای گلوله سکوت ِ ممتد. طبل و سنج ِ عزاداران از خيلي دور. صدای قدمهای عزاداران که بهآهستهگي در حرکتاند، در زمينهی خطبهی ِمداح. صدای سنج و طبل گهگاه بسيار ضعيف شنيده ميشود.
دشنه در دیس ... شاملو
مـناظـره کـروبی و مـوسـوی را یادتون هست؟به عنوان حرف آخر که کـروبی از مـیرحسـین پرسید حالا که پاپیش گذاشته ای تا آخرش هستی یا نه؟ و همونموقع کی فکر این روزها را می کرد؟!
در جواب به افسون و هوتن در مورد پست انتخابات و اهمیت انتخابات برای ایرانی داخل کشور یا خارج کشور باید بگم فکر می کنم تا وقتی که ما خودمون را ایرانی می دونم و حتی وقتی که دیگه خودمون را دیگه ایرانی نمی دونیم اتفاقاتی که در ایران می گذره و از جمله انتخاب ریاست جمهوری روی زندگی همه ما تغییر مستقیم و یا غیر مستقیم داره. حتی برای تصمیم برگشتن یا برنگشتن و برای تصمیم کار در ایران ... طبیعیه که توی ایران که باشی زندگی روزمره ات کاملا تحت تاثیر قرار می گیره و اینجا هم به نحو دیگه ای هر روز درگیرش هستی. هر کدوم از ما خارج از کشوری ها خانواده و کلی دلبستگی درایران داره و برچسب هویتش را هم هر روز به دوش می کشه.
حالا این که هیچی اینجا یکی دو تا دوست لبنانی من هم چند روزه که شروع کردن به ناخن جویدن که نکنه حالا که توی لبنان پارلمان آزادی خواه روی کار اومده توی ایران دوباره احـمدی نژاد رئیس جمهور بشه و تمام امیدهای ما را برای صلح بر باد بده. خلاصه باید اینو هم بدونیم که خلقی از جمله لبنانی و فلسطینی منتظر همین نتیجه انتخاب بین بد و بدتر ما هستند و برای اونها شاید هم حتی بیشتر از ما هم سرنوشت ساز باشه. اینه که هر جور که هست باید رای بدیم...
وقتی که اینطرف آب هستید و دلتون مثل سیر و سرکه جوش انتخابات را می زنه و روزی ۱۰۰ بار با خودتون می گید کاش الان ایران بودم... کاش می دیدم اوضاع احوال انتخاباتی چطوریه. اونوقت وسط کار و پروژه و اینها به خودت می گی بابا بی خیال کار. بی خیال مرخصی... یکهو ۱ هفته مرخصی می گیری و پا می شی می ری ایران. غر و لندهای بقیه را هم کاری نداری که ای بابا یک هفته که کمه و به هیچی نمی خوره و چرا وقت نمی کنی دیدن این بری و دیدن اون بری و ...
خوبیش همینه که یک هفته ایرانی. دیروز که برگشتم تا حالا هنوز توی تبم. الان دو ساعته که نشستم سر میز کارم و نمی تونم هیچ جوری حواسم را جمع کارم کنم... یعنی اصلا نمی خوام شروع کنم. توی فکر ملتی هستم که تا ۴ و ۵ صبح توی خیابونها هستن و برای کاندیدای محبوبشون تبلیغ می کنند. توی فکر مناظره ها و حال و هوای انتخابات و ... همش به خوندن نقدها و اخبار دارم می گذرونم.
فکر می کنم شور و حال انتخاباتی اونقدر زیاده که آدم لازم نیست نگران باشه که این بار کسی رای نده. منهم دیروز با چند نفری قرار گذاشتم که جمعه بریم Bonn رای بدیم.
برام جالبه که می بینم همین انتخاب بین بد و بدتر هم کلی غنیمته. همین که تفاوت بین بد و بدتر تفاوت زمین تا آسمونه. اینکه خوشحالم که همین انتخاب بین ۴ نفر را داری که بتونی انجام بدی. فرض کنید که قانون انتخابات ایران هم مثل سوریه بود. یعنی ریاست جمهوری مادام العمر بود و هر 7 سال یک بار موقع انتخابات فقط یک کاندید وجود داشت که باید بهش رای می دادی و تازه یک مامور هم کنترل می کرد که حتما به همون یک نفر رای بدی.
اینه که فکر می کنم همین یک کوچولو دموکراسی را باید استفاده کنیم و از اینکه اوضاع بدتر از بدتر بشه جلوگیری کنیم.