یک حس خوب...
چند روز پیش...
از خواب بیدار می شم... دوش می گیرم. آماده می شم که برم سر کار. به گلها آب می دم. به ماهی ها غذا می دم و بعدش یادم میاد که یک کار خیلی خوب هست که باید انجامش بدم... دیروز تصادفا توی شهر جایی دیده ام که پیاز گل زنبق می فروشند و خریده ام. پیازهای گل زنبق را می کارم توی باغچه روی بالکن و از خودم می پرسم چند روز طول می کشه تا در بیان. شاید این لذتش هم بیشتر از سبزه کاشتن باشه. از ذوق اینکه هر روز صبح از ذوق گلهای زنبق از خواب بیدار می شم ذوق می کنم.
امروز آخرین روز تعطیلات ۴ روزه عید پاکه. حالا اینش به تنهایی چیز جالبی نیست. چیزی که جالبه اینه که شنبه شب گذشته توی اکثر شهرهای آلمان می تونستید صحنه هایی را تجربه کنید که معمولا آدم فقط فکر می کنه که در ایران در ۴شنبه سوری اتفاق می افته. در این روز هم دقیقا مثل ۴شنبه سوری مردم آتش آخر سال را روشن می کنند و با آتش زدن چوبهای کهنه آغاز بهار را جشن می گیرند.
چیزی که خیلی جالبه تقارن زمانی کریسمس و شب یلدا و تقارن عید پاک و نوروز هست که گرچه ۱۰۰٪ منطبق نیستند اما واقعا تفاوتشون چند روز بیشتر نیست و این نشون می ده که همه این اعیاد در واقع ریشه در طبیعت داشته اند.
10:47 AM نوشا
-
0 نظر