یکی از مشخصات جشنهای آلمانی اینه که تا دیروقت طول می کشه. اینه که مثلا توی مراسم عقد توی اصفهان که آخرین نفرها ساعت ۱۲ یا ۱ خداحافظی کردن و رفتند سیتا کلی تعجب کرده بود... می گفت این مثل که جشن تولد بچه ها بود. اینجا هفته پیش هم که مثلا تولد یکی از دوستانم بود و دعوت کرده بود خونه ساعت ۸ که همه اومدند شام سرو شد و تا ساعت ۱۲ گپ زدیم و موزیک گوش کردیم و ساعت ۱۲ونیم تازه همه راه افتادند که بروند دیسکو!
شاید هم این یکی از دلایلی باشه که من بعد از این چند ساله زندگی در آلمان پیش نیومده که دیسکو برم... ساعت ۱۲ شب من واقعا به تنها چیزی که فکر نمی کنم اینکه توی سرما و تاریکی از خونه در بیام برم دیسکو!
این نوشته پانته آ منو خیلی گرفت. راست راستش را بخواهید باید بگم که من اینجا ایرانیهایی هم دیده ام که افسرده و غمگین هستند اما همه این آدمها را می تونم تصور کنم که اگر ایران بودند ۱۰۰ برابر ناراضی بودند. در واقع اینجا آدم خیلی خیلی کمتر از ایران بهانه برای افسرده بودن داره...
اما این سوال موندن یا رفتن شاید با اینحال هیچ وقت دست از سر آدم برنداره.
11:58 AM نوشا
-
0 نظر