5/28/2008



زندگی سگی

وسط خیابون ایستاده ام منتظر سیتا. آقای همسایه با سگش رفته پیاده روی. از اون طرف خیابون منو می بینه. میاد این طرف که سلام و احوال پرسی کنه. می دونه که من با سگها میونه خوبی ندارم. خیلی با احتیاط میاد طرف من و به سگش دستور می ده که بشینه. سگ بینوا می شینه روی زمین ... بعد آقاهه می گه این دختر خیلی بی آزاریه ... می خواین دست بکشید به سرش؟ میگم نه ممنون من کلا از تماس با حیوانها خوشم نمی یاد.
من در واقع از تماس با حیوانها (به استثنای اسب) چندشم می شه. اما اینو به یه آلمانی که نمی شه گفت. اینجا سگ عضوی از خانواده است. براشون همیشه خیلی عجیبه که بگی از تماس با سگ بدم میاد یا چندشم می شه. در واقع براشون قابل قبول تره که بگی از سوسک می ترسی. اما از سگ ؟!‌
سیتا همیشه می گه تو اونقدر از سگ می ترسی که سگ بیچاره رو به وحشت می اندازی. اگه بخوام یک موقعی از خاطرات سگی ام بنویسم حتما مثنوی ۷۰ من کاغذ می شه. اما یک بار را هیچ وقت فراموش نمی کنم و اونم توی قطار تنها نشسته بودم که یک آقایی با سگش وارد شد و از اونجایی که من تنها روی یک صندلی ۴ نفره نشسته بودم اومد روبروی من نشست. منم نفسم را حبس کردم و تا اومدم به خودم آویزون بشم سگش اومد زیر صندلی من. من که دیگه تقریبا از سقف قطار آویزون شده بودم افتادم به التماس که آقا شما رو بخدا من از سگ می ترسم...
طرف یک نگاه گیج و منگی به من کرد و سریع جاشو عوض کرد. یکی دو دقیقه بعدش نگاهش کردم دیدم تا بیخ بناگوشش قرمز شده از ناراحتی. شروع کردم به معذرت خواهی و اینکه این یک ترس هیستریکه و ربطی به سگ شما نداره و این حرفها. زیر لبی گفت آدمها خیلی بدتر از هر سگی هستند. سگ هم بستگی به صاحبش داره که چطور تربیتش کنه. منم به پاچه خواری گفتم بله شما حق دارید... موقع پیاده شدن اومد کنار من ایستاد و به سگش گفت بیا اینجا کنارخانم. اونم خیلی موقر اومد کنار من . بهش گفت با خانم خداحافظی کن. سگ موقر هم یک پای جلوش را بالا آورد به علامت بای بای و رفتند. خلاصه خیلی وضعیت عجیب غریبی بود.

حالا از این آقای عراقی همکارمون یک تقلب خیلی بزرگ گرفتم: اون بهم تیپ داده که به مردم بگم من نسبت به سگ حساسیت دارم. اونوقت دیگه به کسی هم بر نمی خوره...

6:31 PM نوشا   -   0 نظر

 






نینوچکا صبورترین دوست من در تمام روزهای خوش خلقی و بد خلقی است. امان از وقتیکه او هم حالش گرفته باشه...

آدرس
خانه
تماس
فید خوان


این ها سایتهایی هستند که معمولا مرتب بهشون سر می زنم... بعضی هاشون را واقعا دوست دارم و هر بار روحم تازه می شه از خوندن نوشته های جدیدشون... بعضی ها هم کلا طاقت فرساست خوندن نوشته هاشون اما باید!!.


گلمریم
Only Some Words
آشپزخانه کوچک من
وقتی همه خواب‌ند
پیاده رو
شادی
صاب مرده
سر هرمس
یک سرخپوست خوب
گفت و چای
انجمن دفاع از حقوق کودکان
گوشه
آهو نمی شوی...
آوای زندگی
اسپریچو نوشت
بانوی گیلک
باید بنویسم
برای تو - جیران
بلوط
حقوقدان پاریسی
خیاط باشی
در قند قزل آلا
روزنگار خانم شین
زن روزهای ابری
زن زمینی
زنانه‌ها
زن‌نوشت
سه روز پیش - مرضیه رسولی
فسیل متفکر
لنگ‌دراز
لی‌لی
ماه هفت شب - بهاره رهنما
میچکا کلی
بی بی مهرو - افغان
بدون مرز
بن بست خاك و آرزو



آرشیو
January 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 2011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
May 2012
June 2012
July 2012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
March 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
April 2014
June 2014
July 2014
August 2014
October 2014
January 2015
March 2015
April 2015